برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
باز نگری و مرور تاریخ و آموختن از نیک و بد ِ گذشتگان در شاهنامه - (۱۳)
***
تاریخنگاری، بخشی از "هنر" فردوسی و نشر ِ تاریخ ِ ایران زمین، بخشی از "هدف" فردوسی در تدوین شاهنامهسرآمد کنون کار بیداد و داد / سخنهات بر من مکن نیز یاد -
#بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی –
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۱ - آیین آریان های ایرانی
***
آیین آریان های ایرانی
***
آریان های ایرانی قبل از ظهور زرتشت نیز یکتا پرست بوده اند . از جمله می توان از "پیامبر شاه" بودن فریدون و جمشید نام برد . هرچند که بنا بر متون دینی جمشید خود را در امر پیامبری ناتوان می انگارد و از قبول پیامبری سر باز می زند . ولی همینکه جمشید و فریدون با سروش seraoshita که پیام آور اهورا مزدا و به تعبیری مترادفِ جبرئیل ادیان سامی نژادست، محاوره داشته اند را می توان نشانی از یکتا پرستی و یا دست کم نمودهایی از یکتا پرستی ایرانیان قبل از برآمدن زرتشت بر آورد کرد .
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
فردوسی و امتیاز دادن به سهراب - ۴
***
فردوسی حکیم طوس در چهار فراز از عرصه ی نبرد رستم و سهراب، امتیاز و برتری را به سهراب می دهد - فراز 4
رستم وقت را تنگ و دامنه ی بحران شکست را بس فراخ می بیند.
بودن سهراب، مترادف با نبودن ایران ست. رستم، زندگی فرزند را با بهای مرگ ایران و ایرانی طاق نمی زند.
رستم در شلوغی و تراکم ِ تور و چنبره ی پراگماتیسم(عملگرایی) دست و پا گیرش، جایگاهی برای مآل اندیشی فردی قائل نیست.
رستم پیش از اینکه در قید صورت ِ ظاهر وجهه فردی خود باشد، در بند باطن مصالح جمع ست.
رستم وجهه صوری و صلاح فردی خود را در رهن مصالح جمع به گرو گذارده ست.
رستم مصلحت و صلاح جمع را بخوبی می شناسد ولی با مصلحت اندیشی میانه ایی ندارد. سود خود را به بهای زیان جمع نمی خواهد.
رستم، از دو امکان ِ در پیش، نماندن و نبودن فرزند ناشناخته یا ماندن و بودن ایران، محو اولی را برای حفظ دومی بر میگزیند.
رستم، در مواجه با مخاطره ی مهلکه ی مهلک ِ سهراب و درگیر و دار ِ این مسیر پر پیچ و خم و سنگلاخ، معطل تقیه و منزه طلبی و عاقبت اندیشی نماند و :سبک تیغ تیز از میان برکشید / بر شیر بیدار دل بر درید -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
فردوسی حکیم طوس در چهار فراز از عرصه ی نبرد رستم و سهراب، امتیاز و برتری را به سهراب می دهد - فراز 3
***
کفه ی ترازوی امتیاز دهی فردوسی، در نبرد رستم و سهراب، به سوی سهراب سنگینی میکند.
***
مهرجویی سهراب در برابر چاره جویی و ترفند ِ رستم.
***
گاهِ رزم، سهراب آرام و مطمئن و مهرجو می نماید:
ز رستم بپرسید خندان دو لب / تو گفتی که با او به هم بود شب -ز کف بفگن این گرز و شمشیر کین / بزن جنگ و بیداد را بر زمین -
نشنیم هر دو پیاده به هم / به می تازه داریم روی دژم -
دل من همی با تو مهر آورد / همی آب شرمم به چهر آورد -
رستم ، مضطرب و پریش و سر در گم، مهرجویی و خوی آشتی جوی سهراب را فریبکاری ترجمان میکند:
بدو گفت رستم کهای نامجوی / نبودیم هرگز بدین گفتوگوی -
ز کشتی گرفتن سخن بود دوش / نگیرم فریب تو زین در مکوش -
نه من کودکم گر تو هستی جوان / به کشتی کمر بستهام بر میان -
بکشتی گرفتن برآویختند / ز تن خون و خوی را فرو ریختند -
سهراب بر رستم چیره می شود:
نشست از بر سینهٔ پیلتن / پر از خاک چنگال و روی و دهن -
یکی خنجری آبگون برکشید / همی خواست از تن سرش را برید -
رستم چاره را در فریب می بیند و با دستاویز ترفند، از دگرگونگی آیین سخن میگوید:
دگرگونهتر باشد آیین ما / جزین باشد آرایش دین ما -
گرش "بار دیگر" به زیر آورد / ز افگندنش نام شیر آورد -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
فردوسی حکیم طوس در چهار فراز از عرصه ی نبرد رستم و سهراب، امتیاز و برتری را به سهراب می دهد - فراز 2
***
کفه ی ترازوی امتیاز دهی فردوسی، در نبرد رستم و سهراب، به سوی سهراب سنگینی میکند.
***
به رخ کشیدن برتری روحی سهراب به روحیه ی در هم کوبیده شده ی رستم:
چنین گفت سهراب کاو زین سپاه / نکرد از دلیران کسی را تباه -
از ایرانیان من بسی کشتهام / زمین را به خون و گل آغشتهام -
رستم، دلواپس و چاره جوی ِ رزم فردا و غرق در دلهره ست و نگران:
وزان روی رستم سپه را بدید / سخن راند با گیو و گفت و شنید -
گر از باد جنبان شود کوهِ خار / نجنبید بر زین بر آن نامدار -
چو فردا بیاید به دشت نبرد / به کُشتی همی بایدم "چاره" کرد -
بکوشم ندانم که پیروز کیست / ببینیم تا رای یزدان به چیست -
به لشکر گه خویش بنهاد روی / " پُراندیشه ی جان" و سرش کینه جوی -
زان سوی، سهراب، سرخوش و میگسار:
کنون خوان همی باید آراستن / بباید به می غم ز دل کاستن -
زین سوی، رستم ، غمگسار:
چنین راند پیش برادر سخن / که بیدار دل باش و تندی مکن -
و گر خود دگرگونه گردد سخن / تو زاری میاغاز و تندی مکن -
تو خرسند گردان دل مادرم / چنین کرد یزدان قضا بر سرم -
بگویش که تو دل به من در مبند / که سودی ندارت بودن نژند -
همه مرگ راییم پیر و جوان / به گیتی نماند کسی جاودان -
وزان روی سهراب با انجمن زین سوی، / همی می گسارید با رود زن -
بهادر امیرعضدی