برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت - بخش ۱۴ - شهر نیمروز و یمن
***
سوی نیمروز*۱ آمد از راه بُست*۲/همه روی گیتی ز دشمن بشست-
وزان جایگه شد به سوی یمن/جهاندار و با نامدار انجمن-
چو بشنید شاه یمن با مهان/بیامد بر شهریار جهان-
بسی هدیهها کز یمن برگزید/بهاگیر و زیبا چنانچون سزید-
ده اشتر ز برد یمن بار کرد/دگر پنج را بار دینار کرد-
دگر ده شتر بار کرد از درم/چو باشد درم دل نباشد به غم-
دگر سله* ی زعفران بد هزار/ز دیبا و هرجامهی بیشمار-
زبرجد یکی جام بودش به گنج/همان در ناسفته هفتاد و پنج-
یکی جام دیگر بدش لاژورد/نهاد اندرو شست یاقوت زرد-
ز یاقوت سرخ از برش ده نگین/به فرمانبران داد و کرد آفرین-
به پیش سراپردهی شهریار/رسیدند با هدیه و با نثار-
سکندر بپرسید و بنواختشان/بر تخت نزدیک بنشاختشان-
برو آفرین کرد شاه یمن/که پیروزگر باش بر انجمن-
به تو شادم ار باشی ایدر دو ماه/برآساید از راه شاه و سپاه-
سکندر برو آفرین کرد و گفت/که با تو همیشه خرد باد جفت-
به شبگیر شاه یمن بازگشت/ز لشکر جهانی پر آواز گشت-
.........................................................................
پ ن:
*۱ نیمروز، در سیستان و بلوچستان، مرکز آن شهر ادیمی است. شهرستان نیمروز و حوالی زابل.