برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
دیو سپید
***
دیو سپید، از دیوان مازندران، دیو سپید، با جادو، شبی با باریدن سنگ و خشت از ابری تیره و تار، سپاه کیکاووس را پراکند و سوی چشمان کیکاووس و همراهانش را گرفت.
رستم بعد از کشتن دیو سپید، خون دل و مغزش را به سان اشک در چشمان کیکاووس و ملازمانش، گیو، فریبرز، گودرز، طوس، رهام، گرگین، فرهاد و ... چکاند و همگی بینا شدند:
پزشکان به درمانش کردند امید/به خون دل و مغز دیو سپید-
چنین گفت فرزانه مردی پزشک/که چون خون اورا بسان سرشک-
چکانی سه قطره به چشم اندرون/شود تیرگی پاک با خون برون-
کشته بدست رستم:
بزد دست و برداشتش نره شیر/به گردن برآورد و افگند زیر-
فرو برد خنجر دلش بردرید/جگرش از تن تیره بیرون کشید-