برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سنجه
***
سنجه، از دیوان مازندران که مباشر بارگاه شاه مازندران نیز هست.
***
سنجه، که خبر آمدن کی کاووس را به دیو سپید می رساند:
خبر شد سوی شاه مازندران/دلش گشت پر درد و سر شد گران-
ز دیوان به پیش اندرون سنجه بود/که جان و تنش زان سخن رنجه بود-
بدو گفت رو نزد دیو سپید/چنان رو که بر چرخ گردنده شید-
بگویش که آمد به مازندران/به غارت از ایران سپاهی گران-
جهانجوی کاووس شان پیش رو/یکی لشگری جنگ سازان نو-
کنون گر نباشی تو فریادرس/نبینی به مازندران زنده کس-
سنجه، بدست رستم کشته می شود:
چو کاوس کی شد به مازندران/رهی دور و فرسنگهای گران-
چو دیوان ببستند کاوس را/چو گودرز گردنکش و طوس را-
تهمتن چو بشنید تنها برفت/به مازندران روی بنهاد تفت-
سر سنجه را ناگه از تن بکند/ خروشش برآمد به ابر بلند -
.......................................................................
پ ن:
سنجه، از سرداران خاقان، معاصر کسرا انوشیروان:
سپهدار خاقان چین سنجه بود/همی بآسمان بر زد از خاک دود -