برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۷) - غدر دهر ۳
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
حکیم از غدر دهر می گوید:
***
زمانه سراسر فریبست و بس / به سختی نباشدت فریاد رس -
جهان را نمایش، چو کردار نیست / سپردن بدو دل، سزاوار نیست -
***
کسی را کجا پروراند بناز/برآرد بر او روزگار دراز -
شبیخون کند گاه شادی بروی/همی خواری و سختی آرد بروی -
ز باد اندر آرد دهدمان به بدم/همی داد خوانیم و پیدا ستم -
***
که روزی فرازست و روزی نشیب / گهی شاد دارد گهی با نهیب -
همان به که با جام مانیم روز / همی بگذرانیم روزی بروز -
***
که گیتی سراسر فریب ست و بند / کهی سود مندی و کاهی گزند-
یکی را به بستر یکی را به جنگ / یکی را به بنام و یکی را ننگ -
***
همه کار گردنده چرخ این بود / ز پرورده ی خویش پر کین بود -
***
تو راز جهان تا توانی مجوی/که او زود پیچد ز جوینده روی-
***
نکوهش گرشاسبِ زو از غدر ِ دهر، بخاطر کشتن شدن ناجوانمردانه ی اغریرث، به دست برادرش افراسیاب:
دلش خود ز تخت و کله گشته بود / به تیمار اغریرث آغشته بود -
بدو روی ننمود هرگز پشنگ / شد آن تیغ روشن پر از تیره زنگ -
همی گفت اگر تخت را سر بدی / چو اغریرثش یار درخور بدی -
تو خون برادر بریزی همی / ز پرورده مرغی گریزی همی -
مرا با تو تا جاودان کار نیست / به نزد منت راه دیدار نیست -
پند فردوسی، در کشته شدن شماساس به دست قارن ِ رزم زن:
چنین است کردار گردون پیر/گهی چون کمانست و گاهی چو تیر-
بهادر امیرعضدی