برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۱۲) - بی خردی، بی تدبیری، بی مهری زمان، بازی روزگار ،بدی، انتخاب شغل
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
حکیم از بی خردی می گوید:
سری کش نباشد ز مغز آگهی / نه از بتری باز داند بهی -
*
کسی کو برد آب و آتش به هم / ابر هر دوان کرده باشد ستم -
*
هرانکس که گیرد به دست اژدها / شد او کشته و اژدها زو رها -
*
حکیم از بی مهری زمان می گوید:
که گیتی نماند همی بر کسی/چو ماند به تن رنج ماند بسی -
چنین ست کیهان نا پایدار/برو تخم بد تا توانی مکار -
*
نداند کسی راز گردان سپهر/نه هرگز نماید بما نیز چهر -
*
هرآنکس که نیکی کند بگذرد/زمانه نفس را همی بشمرد -
چه باید همی نیکویی را ستود/چو مرگ آمد و نیک و بد را درود -
*
مباش ایچ گستاخ با این جهان/که او راز خویش از تو دارد نهان -
*
حکیم از بازی روزگار می گوید:
برین گونه گردد همی چرخ پیر گهی چون کمان ست و گاهی چو تیر -
*
به بد بس دراز است دست سپهر / به بیدادگر برنگردد به مهر-
حکیم از بدی می گوید:
که تخم بدی تا توانی مکار/چو کاری، برت بر دهد روزگار –
حکیم از انتخاب شغل می گوید:
هم از پیشه ها آن گزین کاندروی/ز نامش نگردد نهان آبروی -