برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جنگ هماون در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۴
***
سرآمدِ نبردهای "همگروه" در شاهنامه، دو جنگ پشن و هماون هستند و از دیگر نبردها، شهره ترند.
***
چیره شدن یاس بر گودرز، در برهه ای از جنگ هماون:
بدو دیدبان گفت کز هر دو روی / نه بینم همی جنبش و گفتگوی –
ازان کار شد پهلوان پر زدرد / فرو ریخت از دیدگان آب زرد –
بنالید و گفت اسب را زین کنید / ازین پس مرا خشت بالین کنید -
شوم پر کنم چشم و آغوش را / بگیرم ببر گیو و شیدوش را –
همان بیژن گیو و رهام را / سواران جنگی و خودکام را -
به بدرود کردن رخ هر کسی / ببوسم ببارم ز مژگان بسی –
نهادند زین بر سمند چمان / خروش آمد از دیده هم در زمان -
که ای پهلوان جهان شادباش / ز تیمار و درد و غم آزاد باش -
که از راه ایران یکی تیره گرد / پدید آمد و روز شد لاژورد -
فراوان درفش از میان سپاه / برآمد بکردار تابنده ماه -
بپیش اندرون گرگ پیکر یکی / یکی ماه پیکر ز دور اندکی -
درفشی بدید اژدها پیکرش / پدید آمد و شیر زرین سرش -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جنگ هماون در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۳
***
سرآمدِ نبردهای "همگروه" در شاهنامه، دو جنگ پشن و هماون هستند و از دیگر نبردها، شهره ترند.
***
طوس، سپهسالار سپاه ایران، فرمانِ عقب نشینی "تاکتیکی" می دهد و سپاه ایران بر کوه هماون پناه میگیرند:
سران بریده، سوی تن برید / بنه سوی کوه همان برید –
برانیم لشکر همه همگروه / سراپرده و خیمه، بر سوی کوه –
که من بر گمانم که پیران به جنگ / پس ما بیاید کنون بی درنگ –
***
نیرو های کمکی تورانیان در جنگ هماون:
خاقان از چین - منشور از هند - بیورد ، کندر و پیروز کانی از سقلاب - فرطوس از چغان ماورا النهر - غرچه از سگسار - شنگل از هند - کاموس کشانی از ماوراء النهر - گهار گهانی، گردوی ِ وهر، شمیران ِ شکنی و اشکبوس کشانی از هند .
از نیرو های کمکی تورانیان در جنگ هماون
1 - اشکبوس کشانی ، کشته بدست رستم در جنگ هماون:
دلیری که بد نام او اشکبوس / همی برخروشید بر سان کوس –
بیامد که جوید ز ایران نبرد / سر هم نبرد اندر آرد به گرد –
برآویخت رهام با اشکبوس / برآمد ز هر دو سرا سپه بوق و کوس –
به گرز گران دست برد اشکبوس / زمین آهنین شد سپهر آبنوس –
2 – بیورد:
چو کاموس و منشور و خاقان چین / چو « بیورد » و چون شنگل بافرین -
نظاره به کوه هماون شدند / نه بر آرزو پیش دشمن شدند –
3 - پیروز کانی:
4 – کندر، از سقلاب، گردی که با بیورد از سقلاب به کمک پیران می آید:
ز سقلاب چون «کندر» شیر مرد / چو پیروز کانی سپهر نبرد -
5 - خاقان چین:
تنش زور دارد چو صد نره شیر / سر ژنده پیل اندر آرد به زیر -
6 - شمیران شگنی، گرد هندی،
7 - گردوی وهر، که همراه با کاموس کشانی و خاقان به یاری افراسیاب می آید:
«شمیران شگنی» و «گردوی وهر» / پراکنده بر نیزه و تیغ، زهر –
8 - غرچه ی سگسار، سپهدار سگسار
9 - شنگل از هند :
چو سگسار «غرچه» چو «شنگل» ز هند / هوا پر درفش و زمین پر پرند -
10 - فرطوس چغانی،
11 - گهار گهانی:
چغانی چو «فرطوس» لشکر فروز / «گهار گهانی»، گــَـوِ گـُـرد سوز -
گهار گهانی بدان جایگاه / گوی شیرفش با درفش سیاه -
گهار گهانی، بدست رستم، کشته می شود:
یکی نیزه زد بر کمند اوی / بدرید خفتان و پیوند اوی –
بینداختش همچو برگ درخت / که بر شاخ او بر زند باد سخت –
نگونسار کرد آن درفش کبود / تو گفتی «گهار گهانی» نبود -
12 - کاموس کشانی، مرد دوم لشکر خاقان، کشته بدست رستم در جنگ با خاقان:
یکی مهتر از ماورالنهر بر / که بگذارد از چرخ گردنده سر -
سرِ سرفرازان و «کاموس» نام / بر آرد ز گودرز و از طوس نام -
دلاورچو «کاموس» شمشیر زن / که چشمش ندیدست هرگز شکن -
۱۳ – منشور:
چو «منشور» جنگی که با تیغ اوی / بخاک اندر آید سر جنگجوی -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جنگ هماون در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۲
***
سرآمدِ نبردهای "همگروه" در شاهنامه، دو جنگ پشن و هماون هستند و از دیگر نبردها، شهره ترند.
***
"نیروهای کمکی* ِ" پیران ویسه سپهسالار افراسیاب در نبرد هماون:
چو خورشید برزد ز خرچنگ چنگ / بدرید پیراهن مشک رنگ -
به پیران فرستاده آمد ز شاه / که آمد ز هر جای بیمر سپاه -
سپاهی که دریای چین را ز گرد / کند چون بیابان بروز نبرد -
نخستین سپهدار خاقان چین / که تختش همی برنتابد زمین -
تنش زور دارد چو صد نره شیر / سر ژنده پیل اندر آرد بزیر -
یکی مهتر از ماورالنهر بر / که بگذارد از چرخ گردنده سر -
ببالا چو سرو و بدیدار ماه / جهانگیر و نازان بدو تاج و گاه -
سر سرافرازان و کاموس نام / برآرد ز گودرز و از طوس نام -
ز مرز سپیجاب تا دشت روم / سپاهی که بود اندر آباد بوم -
فرستادم اینک سوی کارزار / برآرند از طوس و خسرو دمار -
چو بشنید پیران بتوران سپاه / چنین گفت کای سرفرازان شاه -
بدین مژده ی شاه پیر و جوان / همه شاد باشید و روشنروان -
بباید کنون دل ز تیمار شست / بایران نمانم بر و بوم و رست -
ز لشکر بر پهلوان پیش رو / به مژده بیامد همی نو بنو -
بگفتند کای نامور پهلوان / همیشه بزی شاد و روشنروان -
بدیدار شاهان دلت شاددار / روانت ز اندیشه آزاد دار -
ز کشمیر تا برتر از رود شهد / درفش و سپاهست و پیلان و مهد -
نخست اندر آیم ز خاقان چین / که تاجش سپهرست و تختش زمین -
چو منشور جنگی که با تیغ اوی / بخاک اندر آید سر جنگجوی -
دلاور چو کاموس شمشیرزن / که چشمش ندیدست هرگز شکن -
ز سقلاب چون کندر شیر مرد / چو پیروز کانی سپهر نبرد -
چو سگسار غرچه چو شنگل ز هند / هوا پردرفش و زمین پر پرند -
چغانی چو فرطوس لشکر فروز / گهار گهانی گو گردسوز -
شمیران شگنی و گردوی وهر / پراگنده بر نیزه و تیغ زهر -
به هومان چنین گفت پیران که من / پذیره شوم پیش این انجمن -
به لکشر چنین گفت هومان گرد / که دل را ز کینه نباید سترد -
دو روز این یکی رنج بر تن نهید / دو دیده به کوه هماون نهید -
..............................................................................
* نیرو های کمکی تورانیان در جنگ هماون:
خاقان از چین - منشور از هند - بیورد ، کندر و پیروز کانی از سقلاب - فرطوس از چغان ماورا النهر - غرچه از سگسار - شنگل از هند - کاموس کشانی از ماوراء النهر - گهار گهانی، گردوی ِ وهر، شمیران ِ شکنی و اشکبوس کشانی از هند .
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جنگ هماون - بخش ۱
***
سرآمدِ نبردهای "همگروه" در شاهنامه، دو جنگ پشن و هماون هستند و از دیگر نبردها، شهره ترند.
***
سپهسالار طوس، افسرده و پریشان با سپاه به کوه هماون پناه می برد:
هماکنون تن کشتگان را بخاک / بپوشید جایی که باشد مغاک -
سران بریده سوی تن برید / بنه سوی کوه هماون برید -
برانیم لشکر همه همگروه / سراپرده و خیمه بر سوی کوه -
طوس نوذر پیکی به کمک نزد رستم میفرستد:
بدین من سواری فرستادهام / ورا پیش ازین آگهی دادهام -
مگر رستم زال را با سپاه / سوی ما فرستد بدین رزمگاه -
طوس نوذر و سپاهش پنج ماه ست که در کوه هماون پناه گرفته اند و در انتظار رسیدن رستم از زابلند.
هومان ویسه به طوس:
خروشید کای نامبردار طوس / خداوند پیلان و گوپال و کوس -
کنون ماهیان اندر آمد به پنج / که تا تو همی رزم جویی به رنج -
ز گودرزیان آن کجا مهترند / بدان رزمگاهت همه بیسرند -
تو چون غرم رفتستی اندر کمر / پر از داوری دل پر از کینه سر -
گریزان و لشکر پس اندر دمان / بدام اندر آیی همی بیگمان -
گودرز به فریبرز:
کنون من کجا گیرم آرامگاه / کجا رانم این خوار مایه سپاه -
بدو گفت گودرز رستم چه گفت / که گفتار او را نشاید نهفت -
فریبرز گفت ای جهاندیده مرد / تهمتن نفرمود ما را نبرد -
بباشید گفت اندران رزمگاه / نباید شدن پیش روی سپاه -
بباید بدان رزمگاه آرمید / یکی تا درفش من آید پدید -
رسیدن رستم به کوه هماون:
بایران خروش آمد از دیدهگاه / کزین روی تنگ اندر آمد سپاه -
درفش سپهبد گو پیلتن / پدید آمد از دور با انجمن -
چو آمد درفش تهمتن پدید / شب تیره لشکر برستم رسید -
سپاه و سپهبد پیاده شدند / میان بسته و دلگشاده شدند -
خروشی برآمد ز لشکر بدرد / ازان کشتگان زیر خاک نبرد -
دل رستم از درد ایشان بخست / بکینه بنوی میان را ببست -
بنالید ازان پس بدرد سپاه / چو آگه شد از کار آوردگاه -
بسی پندها داد و گفت ای سران / بپیش آمد امروز رزمی گران -
چنین است آغاز و فرجام جنگ / یکی تاج یابد یکی گور تنگ -
نشست از بر تخت بر پیلتن / بزرگان لشکر شدند انجمن -
ز یک دست بنشست گودرز و گیو / بدست دگر طوس و گردان نیو -
فروزان یکی شمع بنهاد پیش / سخن رفت هر گونه بر کم و بیش -
ز کار بزرگان و جنگ سپاه / ز رخشنده خورشید و گردنده ماه -
فراوان ازان لشکر بیشمار / بگفتند با مهتر نامدار-
ز کاموس و شنگل ز خاقان چین / ز منشور جنگی و مردان کین -
ز کاموس خود جای گفتار نیست / که ما را بدو راه دیدار نیست –
با رسیدن رستم به کوه هماون سپاه توران تار و مار می شوند.
*
هماون از بزرگترین جنگهای شاهنامه ست و بیشترین مناظرات "دیپلماتیک" بین سران و پهلوانان حریف، در همین جنگ رخ می دهد.
بهادر امیرعضدی
و.ک(145)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جنگ پَشَن یا نبرد لاون
***
سرآمدِ نبردهای "همگروه" در شاهنامه، دو جنگ پشن و هماون هستند و از دیگر نبردها، شهره ترند. پَشَن یا لاوَن محل نبرد لشکریان طوس و پیران ویسه ست:
به ایران پس از رستم نامدار / نبودی چو گودرز دیگر سوار -
چنین تا بیامد ز جنگ پشن / از آن کشتن و رزمگاه گشن -
به لاون که چندان پسر کشته دید / سر بخت ایرانیان گشته دید -
جگر خسته گشت ست و گم کرده راه / نخواهد که بیند همی رزمگاه -
پَشَن، نام مکانی ست که نبرد بین پیران ویسه و طوس نوذر واقع شد و تورانیان پیروز میدان بودند و هفتاد نفر از پسران و نوادهگان گودرز در آن جنگ کشته شدند:
به لاون که آمد سپاه گشن / شبیخون پیران و جنگ پشن –
که چندان پسر پیش من کشته شد / دل نامداران همه گشته شد -
هومان به گودرز:
به گودرز گفت ار نیایی بجنگ / تو با من نه زانست کایدت ننگ -
ازان پس که جنگ پشن دیده ای / سر از رزم ترکان بپیچیده ای -
به لاون به جنگ آزمودی مرا / به آوردگه بر ستودی مرا -
و
این نبرد را نبرد لاون یا جنگ پشن گویند:
بدو گفت بیژن که ای پر خرد / جزین بر تو مردم گمانی برد -
بدان ای پدر کین سخن داد نیست / مگر جنگ لاون ترا یاد نیست –
و:
به لاون که آمد سپاهی گَشَن / شبیخون به ایران به جنگ پَشَن –
و:
یکی سرو بُد سبز و برگش گشن / بر او شاخ چون رزمگاه پشن –
و:
فردوسی نیز در مشاعره ی آغازین در نشست معارفه ی ادیبانه شان در باغی با عنصری و عسجدی و فرخی، در پاسخ به آنان، در برابر سه مصرع ِ:
چون عارض تو ماه نباشد روشن / مانند رُخَت گل نبود در گلشن -
مژگانْت همی گذر کند از جوشن / ...،
که برای سیمای سلطان محمود سروده اند، چنین می سراید:
... / مانند سنان گیو در جنگ پشن -
پشن، نام پسر گیو و بانوگشسب دختر رستم است و گویا پشن، کوتاه شده ی پشنگ ست.