برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۳ – گشتاسب
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
گشتاسب، پریشان و نگران، جاماسب و ستاره شماران لهراسب را فرا می خواند:
بخواند آن زمان شاه جاماسپ را/همان فال گویان لهراسپ را-
برفتند با زیجها برکنار/بپرسید شاه از گو اسفندیار-
که او را بود زندگانی دراز/نشیند به شادی و آرام و ناز-
به سر بر نهد تاج شاهنشهی/برو پای دارد بهی و مهی-
چو بشنید دانای ایران سخن/نگه کرد آن زیجهای کهن-
ز دانش بروها پر از تاب کرد/ز تیمار مژگان پر از آب کرد-
همی گفت بد روز و بد اخترم/ببارید آتش همی بر سرم-
گشتاسب جویای فرجام کار اسفندیار ست و جاماسب ستاره شمار ِ پیش بین، طالع اسفندیار را نحس می بیند:
بدو گفت شاه ای پسندیده مرد/سخن گوی وز راه دانش مگرد-
هلا زود بشتاب و با من بگوی/کزین پرسشم تلخی آمد به روی-
ورا در جهان هوش بر دست کیست؟/کزان درد ما را بباید گریست-
بدو گفت جاماسپ کای شهریار/تواین روز را خوار مایه مدار-
ورا هوش در زاولستان بود/به دست تهم پور دستان بود-
گشتاسب نگران و بیشتر در اندیشه ی تاج و تخت خود ست تا فرجام اسفندیار:
به جاماسپ گفت آنگهی شهریار/به من بر بگردد بد روزگار؟-
که گر من سر تاج شاهنشهی/سپارم بدو تاج و تخت مهی-
نبیند بر و بوم زاولستان/نداند کس او را به کاولستان-
شود ایمن از گردش روزگار؟/بود اختر نیکش آموزگار؟-
چنین داد پاسخ ستاره شمر/که بر چرخ گردان نیابد گذر-
ازین بر شده تیز چنگ اژدها/به مردی و دانش که آمد رها-
بباشد همه بودنی بیگمان/نجستست ازو مرد دانا زمان-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۲ – کیخسرو
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
چو خسرو بدید آن سپاه نیا/دل پادشا شد پر از کیمیا-
بگرد سپه بر یکی کنده کرد/طلایه بهر سو پراگنده کرد-
شب آمد بکنده در افگند آب/بدان سو که بد روی افراسیاب-
دو لشکر چنین هم دو روز و دو شب/از ایشان یکی را نجنبید لب-
ازین روی و زان روی بر پشت زین/پیاده بپیش اندرون همچنین-
سپاه کیخسرو زین سوی خندق، سپاه افراسیاب زان سوی خندق، ستاره شماران هر دو سپاه در کار سنجیدن فرجام نبرد آتی اند:
ازین روی و زان روی بر پشت زین/پیاده بپیش اندرون همچنین-
تو گفتی جهان کوه آهن شدست/همان پوشش چرخ جوشن شدست-
کیخسرو و افراسیاب و دیدن ِ طالع سعد و نحس ِ سرانجام ِ نبرد پیش رو، در آسمان و ستارگانش:
ستاره شمر پیش دو شهریار/پر اندیشه و زیجها برکنار-
همی باز جستند راز سپهر/به صلاب تا بر که گردد بمهر-
سپهر اندر آن جنگ نظاره بود/ستاره شمر سخت بیچاره بود-
شیده (پشنگ)، برآورد ستاره شماران را بر نمی تابد به هیچ می انگارد:
بروز چهارم چو شد کار تنگ/بپیش پدر شد دلاور پشنگ-
بدو گفت کای کدخدای جهان/سرافراز بر کهتران و مهان-
بدیشان چباید ستاره شمر/بشمشیر جویند مردان هنر-
ستاره شماران هر دو سوی خندق از زدن فال آینده نبرد در می مانند:
سپهر اندر آن جنگ نظاره بود/ستاره شمر سخت بیچاره بود-
زان سوی آب، پشنگ چاره را در نبرد می بیند:
بروز چهارم چو شد کار تنگ/بپیش پدر شد دلاور پشنگ-
شود کوه آهن چو دریای آب/اگر بشنود نام افرسیاب-
زمین بر نتابد سپاه ترا/نه خورشید تابان کلاه ترا-
ازو سیر گشتی چو کردی درست/که او تاج و تخت و سپاه تو جست-
کنون اینک آمد بپیشت بجنگ/نباید به گیتی فراوان درنگ-
بدیشان چه باید ستاره شمر/به شمشیر جویند مردان هنر-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۱ – پیران ویسه و افراسیاب
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
طالع زاده شدن کیخسرو از دو نژاد تورانی و ایرانی
***
پیران ویسه از افراسیاب دخترش را برای سیاوش خواستار می شود:
پس پردهٔ تو یکی دخترست/که ایوان و تخت مرا درخورست-
فرنگیس خواند همی مادرش/شود شاد اگر باشم اندر خورش-
ازین روی افراسیاب نگران از فرجام این پیوند ست و شگون خیر چنین پیوندی به باورش راست نمی آید و پروردن "بچه شیر" را تضمین جان خود نمی یابد:
پراندیشه شد جان افراسیاب/چنین گفت با دیده کرده پرآب-
که من گفتهام پیش ازین داستان/نبودی بران گفته همداستان-
چنین گفت با من یکی هوشمند/که رایش خرد بود و دانش بلند-
که ای دایهٔ بچهٔ شیرنر/چه رنجی که جان هم نیاری به بر-
زان روی نیز به پیش بینی ستاره شماران در بارش می اندیشد:
و دیگر که از پیش کندآوران/ز کار ستاره شمر بخردان-
شمار ستاره به پیش پدر/همی راندندی همه دربدر-
کزین دو نژاده یکی شهریار/بیاید بگیرد جهان در کنار-
به توران نماند برو بوم و رست/کلاه من اندازد از کین نخست-
کنون باورم شد که او این بگفت/که گردون گردان چه دارد نهفت-
چرا کشت باید درختی به دست/که بارش بود زهر و برگش کبست-
ز کاووس وز تخم افراسیاب/چو آتش بود تیز یا موج آب-
ندانم به توران گراید به مهر/وگر سوی ایران کند پاک چهر-
چرا بر گمان زهر باید چشید/دم مار خیره نباید گزید-
پیران زنگار از روی روح افراسیاب می زداید:
بدو گفت پیران که ای شهریار/دلت را بدین کار غمگین مدار-
کسی کز نژاد سیاوش بود/خردمند و بیدار و خامش بود-
بگفت ستارهشمر مگرو ایچ/خردگیر و کار سیاوش بسیچ-
کزین دو نژاده یکی نامور/برآرد به خورشید تابنده سر-
بایران و توران بود شهریار/دو کشور برآساید از کارزار-
وگر زین نشان راز دارد سپهر/بیفزایدش هم باندیشه مهر-
بخواهد بدن بیگمان بودنی/نکاهد به پرهیز افزودنی-
نگه کن که این کار فرخ بود/ز بخت آنچ پرسند پاسخ بود-
ز تخم فریدون وز کیقباد/فروزندهتر زین نباشد نژاد-
پیشینه ی خدمات و پایمردی های پیران برای قوام و دوام توران زمین، راست گفتاری و درست کرداری پیران بر باور وهم انگیز افراسیاب و پندارستاره شماران چیره می شود:
به پیران چنین گفت پس شهریار/که رای تو بر بد نیاید به کار-
افراسیاب، ریش پیوند سیاوش با فرنگیس را به قیچی پیران می سپارد:
به فرمان و رای تو کردم سخن/برو هرچ باید به خوبی بکن-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۰ – سیاوش
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
جهاندار نامش سیاوخش کرد/برو چرخ گردنده را بخش کرد-
از آن کو شمارد سپهر بلند/بدانست نیک و بد و چون و چند-
ستاره بر آن بچه آشفته دید/غمی گشت چون بخت او خفته دید-
بدید از بد و نیک آزار او/به یزدان پناهید از کار او-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۹ – افراسیاب
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
افراسیاب بنا به نسخه ی پیچیده شده در خواب پریشانش، کمر به قتل سیاوش "بی گناه" می بندد:
بدیشان چنین پاسخ آورد شاه/کزو من ندیدم به دیده گناه-
و لیکن ز گفت ستاره شمر/به فرجام زو سختی آید به سر-
گر ایدونک خونش بریزم به کین/یکی گرد خیزد ز ایران زمین-
رها کردنش بتر از کشتنست/همان کشتنش رنج و درد منست-
به توران گزند مرا آمدست/غم و درد و بند مرا آمدست-
خردمند گر مردم بدگمان/نداند کسی چارهٔ آسمان-
بفرمود پس تا سیاووش را/مرآن شاه بیکین و خاموش را-
که این را بجایی بریدش که کس/نباشد ورا یار و فریادرس-
سرش را ببرید یکسر ز تن/تنش کرگسان را بپوشد کفن-
بباید که خون سیاوش زمین/نبوید نروید گیا روز کین-