برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (47) - پند فردوسی از جبر دهر
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
پند فردوسی:
چنینست کردار چرخ بلند/به دستی کلاه و به دیگر کمند-
چو شادان نشیند کسی با کلاه/بخم کمندش رباید ز گاه-
چرا مهر باید همی بر جهان/چو باید خرامید با همرهان-
چو اندیشهٔ گنج گردد دراز/همی گشت باید سوی خاک باز-
اگر چرخ را هست ازین آگهی/همانا که گشتست مغزش تهی-
چنان دان کزین گردش آگاه نیست/که چون و چرا سوی او راه نیست-
بدین رفتن اکنون نباید گریست/ندانم که کارش به فرجام چیست-
*
به چیزی که آید کسی را زمان/بپیچد دلش کور گردد گمان-
چنین است کار جهان جهان/نخواهد گشادن بمابر نهان-
به دریا نهنگ و به هامون پلنگ/همان شیر جنگاور تیزچنگ-
ابا پشه و مور در چنگ مرگ/یکی باشد ایدر بدن نیست برگ
بهادر امیرعضدی