و.ک(002,7)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 07 - موبد: پزشک / موبد: پیامبر / موبد: شاه
***
برداشت مفاهیم متفاوت از موبد در شاهنامه فردوسی، فراتر از پندار عامه از موبد، به مفهوم ساده و مصطلح "مبلّغ، مرجع یا شارح ِ دینی".
حکیم طوس در شاهنامه، جایگاه های متعدد، متفاوت و گاه متضادی برای مفهوم موبد بر می گزیند.
***
موبد، پزشک:
بیامد یکی موبدی چرب دست/مر آن ماه رخ را به می کرد مست-
بکافید بیرنج پهلوی ماه/بتابید مر بچه را سر ز راه-
چنان بیگزندش برون آورید/که کس در جهان این شگفتی ندید-
*
ازان پس بکافید موبد برش/میان تهیگاه و مغز سرش-
بیاگند یکسر به کافور و مشک/به دیبا تنش را بکردند خشک-
موبد، در جایگاه پیامبری:
که موبد بد وپاک بودش سرشت/بمردی ورا نام بد زردهشت-
موبد، در جایگاه شاهی:
همان موبد موبدان اردشیر/ز لشکر بزرگان برنا و پیر-
*
همان موبد پاکدل اردشیر/کسی را که بینید برنا و پیر-
*
همان موبد موبدان اردشیر/اسیران که بودند برنا و پیر-
*
نه زو پرهنرتر به فرزانگی/به تخت و بداد و به مردانگی-
ورا موبدی بود بابک بنام/هشیوار و دانادل و شادکام-
*
همی لشکر آراست افراسیاب/دلش بود پردرد و سر پر شتاب-
سر موبدان شاه نیکی گمان/نشست از بر زین سپیدهدمان-
*
برو خواندند آفرین بخردان/که ای شهریار و سر موبدان-
چنان هم همی بود بر اسب شاه/بدان تا ببینند رویش سپاه-
*
نبشتند پس نامه یی بخردان،/به نزد سکندر سر ِ موبدان-
بهادر امیرعضدی