برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گلایه ی گودرز از کین ورزی اختر روزگار، در نبرد هماون:
سپهدار گودرز بر تیغ کوه/برآمد برفت از میان گروه-
به زاری خروش آمد از دیدهگاه/که شد کار گردان ایران تباه-
سوی باختر گشت گیتی ز گرد/سراسر بسان شب لاژورد-
شد از خاک خورشید تابان بنفش/ز بس پیل و بر پشت پیلان درفش-
غو دیده بشنید گودرز و گفت/که جز خاک تیره نداریم جفت-
رخش گشت ز اندوه برسان قیر/چنان شد کجا خسته گردد به تیر-
چنین گفت کز اختر روزگار/مرا بهره کین آمد و کارزار-
ز گیتی مرا شور بختیست بهر/پراگنده بر جای تریاک زهر-
نبیره پسر داشتم لشکری/شده نامبردار هر کشوری-
به کین سیاوش همه کشته شد/ز من بخت بیدار برگشته شد-
ازین زندگانی شدم ناامید/سیه شد مرا بخت و روز سپید-
نزادی مرا کاشکی مادرم/نگشتی سپهر بلند از برم-
بهادر امیرعضدی