برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(127) - مترادف ِ اصطلاح ِ "از آسمون میرسه" یا "از آسمون رسیده" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
پرستندگان(ندیمه) های رودابه به رودابه، پس از دیدن زال:
جهانی سراسر پر از مهر تست/به ایوانها صورت چهرتست-
با این گیسو و اندام و زیبایی، از آسمان و خورشید، شوهر برایت خواهد رسید:
ترا با چنین روی و بالای و موی/ز چرخ چهارم خور آیدت شوی-
زن آسیابان، پس از خواستن بهرام گور هر چهار دختران او، به آسیابان پیر در باره ی بهرام گور چنین می گوید:
بدان روی و آن موی و آن راستی/همی شاه را دختر آراستی-
شهنشاه بهرام داماد تست/به هر کشوری زین سپس یاد تست-
ترا داد این کشور و مرز پاک/مخور غم که رستی ز اندوه و باک-
آسیابان به بهرام گور:
چنین گفت مهتر که آن روی و موی/ز چرخ چهارم خور آورد شوی-
از برکت ِ آن روی و موی دختران من، ترا از آسمان رسانید.
بهادر امیرضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیخسرو، پیش از عروجش، والیگری خراسان را به طوس می سپارد:
همی باش با کاویانی درفش/تو باشی سپهدار زرینه کفش-
بدین مرز گیتی خراسان تراست/ازین نامداران تن آسان تراست-
نبشتند عهدی بران هم نشان/بپیش بزرگان گردنکشان-
نهادند بر عهد بر مهر زر/یکی طوق زرین و زرین کمر-
بدو داد و کردش بسی آفرین/که از تو مبادا دلی پر ز کین-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیخسرو، پیش از عروجش، والیگری اصفهان و قم را به گودرز می سپارد:
بفرمود تا عهد قم و اصفهان/نهاد بزرگان و جای مهان-
نویسد ز مشک و ز عنبر دبیر/یکی نامه از پادشا بر حریر-
یکی مهر زرین برو برنهاد/بران نامه شاه آفرین کرد یاد-
که یزدان ز گودرز خشنود باد/دل بدسگالانش پر دود باد-
.....................................
پ ن:
دودمان های هفتگانه از هخامنشیان، اشکانیان تا دوره ی ساسانیان)، زمین داران بزرگ با گروه دهقانان که در دوره اشکانیان صاحب نفوذ و با زمینداران شریک و در انتخاب پادشاه شریک بوده اند. در دوره کیخسرو هم منشور و عهد و والیگری، اصفهان را به گودرز(کشوادگان)، خراسان را به طوس(نوذریان) و ...
ماخذ،شاهرخ مسکوب
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیخسرو، پیش از عروجش، دارایی دربار را به زال، گیو، طوس، گودرز، فریبرز و بیژن می بخشد:
دگر گنج کش خواندندی عروس/که آگند کاوس در شهر طوس-
بگودرز فرمود کان را ببخش/به زال و بگیو و خداوند رخش-
همه جامه های تنش برشمرد/نگه کرد یکسر برستم سپرد-
همان یاره و طوق کنداوران/همان جوشن و گرزهای گران-
ز اسبان بجایی که بودش یله/بطوس سپهبد سپردش گله-
همه باغ و گلشن بگودرز داد/بگیتی ز مرزی که آمدش یاد-
سلیح تنش هرچ در گنج بود/که او را بدان خواسته رنج بود-
سپردند یکسر بگیو دلیر/بدانگه که خسرو شد از گنج سیر-
از ایوان و خرگاه و پرده سرای/همان خیمه و آخور و چارپای-
فریبرز کاوس را داد شاه/بسی جوشن و ترگ و رومی کلاه-
یکی طوق روشن تر از مشتری/ز یاقوت رخشان دو انگشتری-
نبشته برو نام شاه جهان/که اندر جهان آن نبودی نهان-
ببیژن چنین گفت کین یادگار/همی دار و جز تخم نیکی مکار-
بهادر امیرعضدی
و.ک(074)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***بهادر امیرعضدی