برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
جبر در شاهنامه - فردوسی، جبراندیش ِ اختیار گزین – 10 - نماد ِ جبر، در قامت ِ اختر.
***
جبر و جبر اندیشی، در قامت ِ چرخ، سرنوشت، دهر، قضا، قَدَر، آفرینش، اختر، آسمان، روزگار، سپهر، جهان، سرای سپنج، گیتی و گنبد تیزگرد، جا به جا در شاهنامه، خود می نمایانند. و در برابر، این جبر ِ ناشی از باور ِ حکیم طوس، اختیار گزینی حکیم نیز در هیئت و هیبت سلحشورانه ی پهلوانان شاهنامه اش به رخ کشیده می شود. آنگاه این مرگ(شکارگر انسان)، فراز و قله ی چیرگی جبر ست که مقهور و شکار ِ اختیار گزینی ِ ناشی از روحیه و باور ِ پهلوانان و یلان شاهنامه می شود.
***
جبر در قامت ِ اختر:
مرا این ز اختر بد آید همی/که نامم بخاک اندر آید همی-
فردوسی:
چه گفت آن خردمند بسیار هوش/که با اختر بد به مردی مکوش-
و
به اختر کس آن دان که دخترش نیست/چو دختر بود روشن اخترش نیست-
و
که برگشت روز بزرگان دهر/ز اختر ترا بیشتر بود بهر-
و
که روزی نبد زندگانیم خوش/دژم بودم از اختر کینه کش-
و
دگر هرک در جنگ من کشته شد/کرا ز اخترش روز برگشته شد۰
و
همانا که نزد تو آمد خبر/که ما را چه آمد ز اختر به سر-
سکندر بیاورد لشکر ز روم/نه برماند ما را نه آباد بوم-
و
وزان جایگه خواسته برگرفت/همی ماند از کار اختر شگفت-
و
اسیرم کنون در کف شهرگیر/روان خسته از اختر و تن به تیر-
و
مرا گر به زاول سرآید زمان/بدان سو کشد اختر بی گمان-
و
بر آتش بسوزد بر و بوم ما/ندانم چه کرد اختر شوم ما-
و
چو چندی برآمد برین روزگار/خجسته ببود اختر شهریار-
و
چو یزدان نیکی دهش زور داد/از اختر ترا گردش هور داد-
و
چه اختر بد این از تو ای نیک بخت/چه باری ز شاخ کدامین درخت-
که ایدون به بالین شیرآمدی/ستمکاره مرد دلیر آمدی-
و
از اختر چنین استشان بهره خود/که باشند شادان به کردار بد-
و
بدان ای سر مایهٔ تازیان/کز اختر بدی جاودان بی زیان-
و
چنین تا برآمد برو سالیان/نیامدش ز اختر زمانی زیان-
و
واز اختر بجوئید و پاسخ دهید/همه کار و کردار فرخ نهید-
و
دل نوذر از غم پر از درد بود/که تاجش ز اختر پر از گرد بود-
و
که جویند تا اختر زال چیست/بران اختر از بخت سالار کیست-
و
بیامد دژم از بر گاه اوی/همه تیره دید اختر و ماه اوی-
و
چو بر ویسه آمد ز اختر شکن/نرفت از پسش قارن رزم زن-
و
وگر یار باشد خداوند هور/دهد مر مرا اختر نیک زور-
بهادر امیرعضدی