برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زنان سنت شکن در شاهنامه - 6 - سنت شکنی رودابه.
***
زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.
***
سیندخت از مهراب کابلی احوال زال را می پرسد:
چه مردست این پیر سر پور سام/همی تخت یاد آیدش گر کنام-
خوی مردمی هیچ دارد همی/پی نامداران سپارد همی-
مهراب چنین پاسخ می گوید:
به گیتی در از پهلوانان گرد/پی زال زر کس نیارد سپرد-
چو دست و عنانش بر ایوان نگار/نبینی نه بر زین چنو یک سوار-
دل شیر نر دارد و زور پیل/دو دستش به کردار دریای نیل-
چو برگاه باشد درافشان بود/چو در جنگ باشد سرافشان بود-
رخش پژمرانندهٔ ارغوان/جوان سال و بیدار و بختش جوان-
به کین اندرون چون نهنگ بلاست/به زین اندرون تیز چنگ اژدهاست-
نشانندهٔ خاک در کین بخون/فشانندهٔ خنجر آبگون-
از آهو همان کش سپیدست موی/بگوید سخن مردم عیب جوی-
سپیدی مویش بزیبد همی/تو گویی که دلها فریبد همی-
با شنیدن وصف زال، آرام و قرار از رودابه بر روی بر می تابد:
چو بشنید رودابه آن گفت گوی/برافروخت و گلنارگون کرد روی-
دلش گشت پرآتش از مهر زال/ازو دور شد خورد و آرام و هال-
چو بگرفت جای خرد آرزوی/دگر شد به رای و به آیین و خوی-
رودابه، ندیده، دل به زال سپرده ست و او را به همسری بر می گزیند:
ورا پنج ترک پرستنده بود/پرستنده و مهربان بنده بود-
بدان بندگان خردمند گفت/که بگشاد خواهم نهان از نهفت-
شما یک به یک رازدار منید/پرستنده و غمگسار منید-
بدانید هر پنج و آگه بوید/همه ساله با بخت همره بوید-
که من عاشقم همچو بحر دمان/ازو بر شده موج تا آسمان-
پر از پور سامست روشن دلم/به خواب اندر اندیشه زو نگسلم-
همیشه دلم در غم مهر اوست/شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست-
کنون این سخن را چه درمان کنید/چگویید و با من چه پیمان کنید-
یکی چاره باید کنون ساختن/دل و جانم از رنج پرداختن-
نه قیصر بخواهم نه فغفور چین/نه از تاجداران ایران زمین-
به بالای من پور سامست زال/ابا بازوی شیر و با برز و یال-
گرش پیرخوانی همی گر جوان/مرا او بجای تنست و روان-
مرا مهر او دل ندیده گزید/همان دوستی از شنیده گزید-
برو مهربانم به بر روی و موی/به سوی هنر گشتمش مهرجوی-
بهادر امیرعضدی