برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
در شاهنامه، گاهی موجوداتی غیر از انسان های ناطق هم لب به سخن می گشایند - (۱) - سخن گفتن پاییز با درخت سیب.
***
سخن گفتن پاییز با درخت سیب.
***
بخندید تموز با سرخ سیب/همی کرد با بار و برگش عتیب-چه کردی؟ که بودت خریدار آن؟/کجا یافتی تیز بازار آن؟
عقیق و زبرجد که دادت به هم/ز بارگران شاخ تو خم به خم-
همانا که گل را بها خواستی/ بدان رنگ رخ را بیاراستی
همی رنگ شرم آید از گردنت/همی مشک بوید از پیراهنت -
مگر جامه از مشتری بستدی/به لولو بر از خون نقط برزدی
زبرجدت برگست و چرمت بنفش/سرت برتر از کاویانی درفش-
بپیرایه زرد وسرخ وسپید/مرا کردی از برگ گل ناامید-
نگارا بهارا کجا رفته ای/که آرایش باغ بنهفته ای-
همی مهرگان بوید از باد تو/بجام می اندر کنم یاد تو-
چورنگت شود سبز بستایمت/چو دیهیم هرمز بیارایمت-
که امروز تیزست بازار من/نبینی پس از مرگ آثار من-
بهادر امیرعضدی