برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی.
***
در شاهنامه، گاهی موجوداتی غیر از انسان های ناطق هم لب به سخن می گشایند - (3) - سخن گفتن اژدها با رستم
***
برآن تیرگی رستم او را بدید/سبک تیغ تیز از میان برکشید-
بغرید برسان ابر بهار/زمین کرد پر آتش از کارزار-
رستم:
بدان اژدها گفت بر گوی نام/کزین پس تو گیتی نبینی به کام-
نباید که بی نام بر دست من/روانت برآید ز تاریک تن-
اژدها:
چنین گفت دژخیم نر اژدها/که از چنگ من کس نیابد رها-
صداندرصد از دشت جای منست/بلند آسمانش هوای منست-
نیارد گذشتن به سر بر عقاب/ستاره نبیند زمینش به خواب-
بدو اژدها گفت نام تو چیست/که زاینده را بر تو باید گریست-
رستم:
چنین داد پاسخ که من رستمم/ز دستان و از سام و از نیرمم-
بهادر امیرعضدی