971109
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
(52) - اصطلاح -معادل ِ فارسی ِ چند اصطلاح عربی، در شاهنامه ی فردوسی -3
***
معادل ِ فارسی چند اصطلاح عربی، در شاهنامه ی فردوسی
***
الحق مر:
(حقیقت، تلخ ست)
شاهنامه:
نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ/که باشد سخن گفتن راست، تلخ -
که گفتار، تلخ ست با راستی/ببندد به تلخی در کاستی-
***
من عاش بعد عدوه یوما فلقد بلغ المناو ان حیواه المرء بعد عدوه و ان کان یوما واحدالکثیر - العجله من الشیطان:
(هر کس بعد از دشمن یک روز زندگی کند به آرزوی خود رسیده است، همانا که زندگی انسان بعد از دشمن، هر چند یک روز باشد، عمر یست طولانی. عجله، کار شیطان ست)
شاهنامه:
دمی آب خوردن پس بد سگال/به از عمر هفتاد هشتاد سال -
شتاب و بدی کار آهرمن ست/پشیمانی و رنج جان و تن ست -
***
جوع کلبک یتبعک سمن کلبک یاکلک:
(سگ را گرسنه نگه دار تا جانت را نستاند)
شاهنامه:
سگ آن به که خواهنده ی نان بود/چو سیرش کنی دشمن جان بود
و.ک(376)
97.11.11
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گلایه فردوسی از پیری
***
الا ای برآورده چرخ بلند/چه داری به پیری مرا مستمند -
چو بودم جوان در برم داشتی/به پیری چرایم چنین خوار بگذاشتی -
همی زرد گردد، گل کامکار/همی پرنیان گردد از رنج، خار -
دو تا گشت آن سرو نازان به باغ/همان تیره گشت آن گرامی چراغ -
پر از برف شد کوهسار سیاه/همی لشکر از شاه بیند گناه -
به کردار مادر بدی تا کنون/ همی ریخت باید ز رنج تو خون -
وفا و خرد نیست نزدیک تو پر از رنجم از رای تاریک تو -
مرا کاش هرگز نپروردی یی/چو پرورده بودی نیازردی یی -
هرانگه که زین تیرگی بگذرم/بگویم جفای تو با داورم -
بنالم ز تو پیش یزدان پاک/خروشان به سر بر پراکنده خاک -
چو شست و سه شد سال شد گوش کر/ز بیشی چرا جویم ایین و فر -
ایا شست و سه ساله مرد کهن/تو از باد تا چند رانی سخن -
همان روز تو ناگهان بگذرد/در توبه بگزین و راه خرد -
جهاندار زین پیر خوشنود باد/خرد مایه باد و سخن سود باد -
اگر در سخن موی کافد همی/به تاریکی اندر ببافد همی -
گر او این سخن ها که اندر گرفت/به پیری سر آرد نباشد شگفت -
و.ک(377)
97.11.15
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می - 18 - باده گساری رستم و هفت گرد ایرانی در شکار گاه اختصاصی افراسیاب.
***
افراسیاب با سپاهی گران برای گوشمالی رستم ، شتابان و رسیده به نزدیکی شکارگاه، و رستم، بی باک و بی دغدغه -بپیمود می ساقی و داد زود/تهمتن شد از دادنش شاد زود-
به کف بر نهاد آن درخشنده جام / نخستین ز کاووس کی برد نام –شوم ره بگیرم به افراسیاب / نمانم که آید بدین روی آب -
............................................................................
پ ن:
بلبل*: کوزه، سبو:
زواره چو بلبل به کف برنهاد/هم از شاه کاووس کی کرد یاد-
بلبلی، لبالب، لبریز، آکنده:
تو ای میگسار از می بابلی / بپیمای تا سر یکی « بلبلی » -
بهادر امیرعضدی