برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

گلایه فردوسی از پیری

و.ک(376) 

97.11.11

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***  

گلایه فردوسی از پیری  

***

 الا ای برآورده چرخ بلند/چه داری به پیری مرا مستمند - 

چو بودم جوان در برم داشتی/به پیری چرایم چنین خوار بگذاشتی -

 همی زرد گردد، گل کامکار/همی پرنیان گردد از رنج، خار -

 دو تا گشت آن سرو نازان به باغ/همان تیره گشت آن گرامی چراغ -

 پر از برف شد کوهسار سیاه/همی لشکر از شاه بیند گناه -

 به کردار مادر بدی تا کنون/ همی ریخت باید ز رنج تو خون -

 وفا و خرد نیست نزدیک تو پر از رنجم از رای تاریک تو - 

مرا کاش هرگز نپروردی یی/چو پرورده بودی نیازردی یی -

 هرانگه که زین تیرگی بگذرم/بگویم جفای تو با داورم -

 بنالم ز تو پیش یزدان پاک/خروشان به سر بر پراکنده خاک - 

 چو شست و سه شد سال شد گوش کر/ز بیشی چرا جویم ایین و فر - 

 ایا شست و سه ساله مرد کهن/تو از باد تا چند رانی سخن - 

همان روز تو ناگهان بگذرد/در توبه بگزین و راه خرد - 

جهاندار زین پیر خوشنود باد/خرد مایه باد و سخن سود باد -

 اگر در سخن موی کافد همی/به تاریکی اندر ببافد همی -

 گر او این سخن ها که اندر گرفت/به پیری سر آرد نباشد شگفت -


بهادر امیرعضدی

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می - 18 - باده گساری رستم و هفت گرد ایرانی در شکار گاه افراسیاب.

و.ک(377)
97.11.15
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی -  بنام نوشیدن می - 18 - باده گساری رستم و هفت گرد ایرانی در شکار گاه اختصاصی افراسیاب.

***

 افراسیاب با سپاهی گران برای گوشمالی رستم ، شتابان و رسیده به نزدیکی شکارگاه، و رستم، بی باک و بی دغدغه -
***

بپیمود می ساقی و داد زود/تهمتن شد از دادنش شاد زود-

به کف بر نهاد آن درخشنده جام / نخستین ز کاووس کی برد نام –
 که شاه زمانه مرا یاد باد / همیشه بر و بومش آباد باد –
 از آن پس تهمتن زمین دادبوس / چنین گفت کاین باده بر یادِ طوس –
 سران جهاندار برخاستند / ابا پهلوان خواهش آراستند –
 که ما را بدین جامِ می جای نیست / به می با تو ابلیس را پای نیست –
 می بابلی سرخ در جام زرد / تهمتن به روی زواره بخورد –

 زواره چو بلبل* به کف برنهاد / هم از شاه کاووسِ کی کرد یاد –
 بخورد و ببوسید روی زمین / تهمتن برو بر گرفت آفرین –
 که جامِ برادر، برادر خورَد / هژبر آنک او جامِ می بشکرد –
 چنین گفت پس گیو با پهلوان / که ای نازش شهریار و گوان –

 شوم ره بگیرم به افراسیاب / نمانم که آید بدین روی آب  -

............................................................................

پ ن:

بلبل*: کوزه، سبو: 

زواره چو بلبل به کف برنهاد/هم از شاه کاووس کی کرد یاد-

بلبلی، لبالب، لبریز، آکنده: 

تو ای می‌گسار از می بابلی / بپیمای تا سر یکی « بلبلی »  -  


بهادر امیرعضدی