و.ک(371)
971014
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
حاضر جوابی بهمن اسفندیار، در محضر رستم دستان:
***
پر خوری رستم در ایوان اسفندیار:
شکم گرسنه روز نیمی گذشت / ز گفتار پیکار بسیار گشت -
بیارید چیزی که دارید خوان / کسی را که بسیار گوید مخوان -
چو بنهاد رستم به خوردن گرفت / بماند اندر آن خوردن اندر شگفت -
یل اسفندیار و گوان یکسره / ز هر سو نهادند پیشش بره -
بفرمود مهتر که جام آورید / به جای می پخته خام آورید -
ببینیم تا رستم اکنون ز می / چه گوید چه آرد ز کاوس کی -
بیاورد یک جام می میگسار / که کشتی بکردی بروبر گذار -
به یاد شهنشاه، رستم بخورد / برآورد ازان چشمه ی زرد گرد -
حاضر جوابی بهمن اسفندیار، در محضر رستم دستان:
همی خورد بهمن ز گور اندکی / نبد خوردنش زان او ده یکی -
بخندید رستم بدو گفت: شاه / ز بهر خورش دارد این پیشگاه -
خورش چون بدین گونه داری به خوان / چرا رفتی اندر دم هفتخوان -
چگونه زدی نیزه در کارزار / چو خوردن چنین داری ای شهریار -
بدو گفت بهمن، که خسرو نژاد / سخن گوی و بسیار خواره مباد -
خورش کم بود کوشش و جنگ بیش / به کف بر نهیم آن زمان جان خویش -
و.ک(372)
971017
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
بدرقه کنندگان کیخسرو، به هنگام عروج کیخسرو در کوههای پوشیده از برف سی سخت
***
چو دستان و رستم چو گودرز و گیو/دگر بیژن گیو و گستهم نیو -
به هفتم فریبرز کاووس بود/به هشتم کجا نامور طوس بود -
بدان مهتران گفت زین کوهسار/همه باز گردید بی شهریار -
ز با من شدن راه کوته کنید/روان را سوی روشنی ره کنید -
برین ریگ بر نگذرد هر کسی/مگر فره و برز دارد بسی -
سه مرد گرانمایه و سرفراز/شنیدند گفتار و گشتند باز -
چو دستان و رستم چو گودرز پیر/جهانجوی و بیننده و یاد گیر -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(59) - اصطلاح شیرُم شکار کِرده، در شاهنامه
***
شیرُم شکار کِرده*، اصطلاحی ست که هنوز هم قدیمی های، شیراز و کازرون و برخی از شهرها و روستاهای استان فارس، زمان کسب پیروزی و موفقیت عزیزی، بکار می برند.
***
تژاو هنگام فرار در مصاف با بیژن گیو، با سرزنش اسپنوی مواجه می شود:
چو نزدیکی دژ رسید اسپنوی/بیامد خروشان پر از آب روی-
که از کین چنین پشت برگاشتی/بدین دژ مرا خوار بگذاشتی-
سزد گر ز پس برنشانی مرا/بدین ره بدشمن نمانی مرا-
تژاو سرافراز را دل بسوخت/بکردار آتش رخش برفروخت-
فراز اسپنوی و تژاو از نشیب/بدو داد در تاختن یک رکیب-
پس اندر نشاندش چو ماه دمان/برآمد ز جا باره زیرش دنان-
همی تاخت چون گرد با اسپنوی/سوی راه توران نهادند روی-
اسب تژاو از تاخت با سنگینی دو سوار، تاب نمی آورد و در می ماند:
زمانی دوید اسپ جنگی تژاو/نماند ایچ با اسپ و با مرد تاو-
تژاو آن زمان با پرستنده گفت/که دشوار کار آمد ای خوب جفت-
فروماند این اسپ جنگی ز کار/ز پس بدسگال آمد و پیش غار-
اگر دور از ایدر به بیژن رسم/بکام بداندیش دشمن رسم-
ترا نیست دشمن بیکبارگی/بمان تا برانم من این بارگی-
تژاو اسپنوی را جا میگذارد:
فرود آمد از اسپ او اسپنوی/تژاو از غم او پر از آب روی-
سبکبار شد اسپ و تندی گرفت/پسش بیژن گیو کندی گرفت-
بیژن ِ سواره، اسپنوی خنیاگر تژاو را از روی زمین می رباید. بیژن، شیر بیشه، اسپنوی، آهوی دشت را، به چنگ می آورد:
چو دید آن رخ ماهروی اسپنوی/ز گلبرگ روی و پر از مشک موی-
پس پشت خویش اندرش جای کرد/سوی لشکر پهلوان رای کرد-
بشادی بیامد بدرگاه طوس/ز درگاه برخاست آوای کوس-
(که بیدار دل شیر جنگی سوار/دمان با شکار آمد از مرغزار)-
و در جایی دیگر از شاهنامه پرستندگان زال، در مسیر ِ شاد کردن "شیر، زال" از "شکار ِ بره، رودابه" می کوشند:
سپهبد پرستنده را گفت گرم / سخنهای شیرین به آوای نرم -
که اکنون چه چاره ست با من بگوی / یکی راه جستن به نزدیک اوی -
پرستنده به زال دلگرمی می دهد که هراس به دل راه مده چه، شکارت به دام و هوایت به کام اندرست:
فریبیم و گوییم هر گونهای / میان اندرون نیست واژونهای -
سر ِ مُشک بویش به دام آوریم / لبش زی لب پور سام آوریم -
خرامد مگر پهلوان با کمند / به نزدیک دیوار کاخ بلند -
کند حلقه در گردن کنگره / "شود شیر، شاد از شکار ِ بره" -
برفتند خوبان و برگشت زال/ دلش گشت با کام و شادی همال -
و.ک(373)
971023
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گلایه حکیم طوس از آز مندی و جاه طلبی رستم در نبرد با سهراب
***
اگر تند بادی براید ز کنج/بخاک افکند نارسیده ترنج -
ستمکاره خوانیمش ار دادگر/هنرمند دانیمش ار بی هنر -
اگر مرگ داد است بیداد چیست/زداد این همه بانگ و فریاد چیست -
از ین راز جان تو اگاه نیست/بدین پرده اندر ترا راه نیست -
همه تا در آز رفته فراز/به کس بر نشد این در آز باز -
به رفتن مگر بهتر آیدش جای/چو آرام یابد به دیگر سرای -
دم مرگ چون آتش هولناک/ندارد ز برنا و فرتوت باک -
درین جای رفتن نه جای درنگ/بر اسب فنا گر کشد مرگ تنگ -
چنان دان که داد است و بیداد نیست/چو داد آمدش جای فریاد نیست -
و.ک(374,1)
971027
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مقایسه ی دو دیدگاه، در باره ی زن،دیدگاه شاعران یونان، دیدگاه شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱
***
مقایسه ی دو دیدگاه، در باره ی زن
دیدگاه شاعران یونان:
زن اصولا موجودی زیادی ست.
زن پارسا و رای زن، گنج ست.
***
زن از دیدگاه شاعران یونان: از هزیودس شاعر قرن هشتم ق.م تا سمونیدس شاعر طنز پرداز قرن هفتم ق.م و در بسیاری از نوشته های فلسفی و نمایشنامه های آتنی، زن همیشه تهدیدی است برای جامعه ی مردان. زن بلائی است که زئوس، پدر خدای یونانی، بر اثر خشم گرفتن به پرومته بر زمین نازل کرد. در جامعه ی اساطیری یونان زن اصولا موجودی زیادی است. چون در آغاز خدایان بودند و مردان. زن به قصد آزار رساندن به انسانها پیدا شد. و میان انسانها، یعنی مردان، و خدایان جدایی افکند.
(بر گرفته از: سخنان سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانی، خجسته کیا)
زن از دیدگاه فردوسی:
اگر شاه دیدی وگر زیردست/وگر پاکدل مرد یزدانپرست -
چنان دان که چاره نباشد ز جفت/ز پوشیدن و خورد و جای نهفت-
اگر پارسا باشد و رایزن/یکی گنج باشد پراگنده زن-
بهادر امیرعضدی