و.ک(206)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
گذشت و اعلام "عفو ِ عمومی" منوچهر
***
گذشت و "عفو ِ عمومی"، منوچهر، سردار سپه ِ فریدون به سپاه شکست خورده ی "سلم".
***
منوچهر بعداز کشتن تور، به خونخواهی ایرج، سلم را هم می کشد:
یکی تیغ زد زود، بر گردنش / به دو نیمه شد، خسروانی تنش -
بماندند لشکر شگفت اندر اوی / ازان زور و آن بازوی ِ جنگجوی -
همه لشکر سلم، همچون رمه / که بپراگند روزگار دمه -
برفتند یکسر گروها گروه / پراگنده در دشت و دریا و کوه -
"سلمانیان"، پراکنده و پریش، سخن گویی را به نمایندگی از سپاهیان شکست خورده ی سلم، نزد ِ منوچهر گسیل می دارند:
بگفتند، تا زی منوچهر شاه / شود گرم و باشد، زبان ِ سپاه -
بگوید، که گفتند ما کهتریم / زمین جز به فرمان او، نسپریم -
گروهی خداوند، بر چارپای / گروهی خداوند ِ کِشت و سرای -
سپاهی، بدین رزمگاه آمدیم / نه بر آرزو، کینه خواه آمدیم -
کنون سر به سر، شاه را بنده ایم / دل و جان، به مهر ِ وی آگنده ایم -
گرش رای جنگ است و خون ریختن / نداریم نیروی آویختن -
سران یکسره پیش ِ شاه آوریم / بر ِ او، سر ِ بیگناه آوریم -
برانَد هر آن کام، کو را هواست / برین بیگنه جان ِ ما، پادشاست -
بگفت این سخن، مرد ِ بسیار هوش / سپهدار، خیره بدو داد، گوش -
"عفو عمومی" در قاموس ِ منوچهر:
چنین داد پاسخ که "من، کام ِ خویش / به خاک افگنم، بر کَشَم نام خویش" -
"هر آن چیز، کان نز ره ایزدیست، / از آهرمنی، گر ز دست ِ بدیست" -
"سراسر ز دیدار ِ من، دور باد / بدی را، تن ِ دیو، رنجور باد -
شما، گر همه کینه دار ِ منید / وگر دوستدارید و یار ِ منید -
چو پیروزگر، دادمان دستگاه / گنه کار، پیدا شد از بیگناه -
"کنون، روز ِ دادست، بیداد، شد" / سران را، سر از کشتن، آزاد شد -
"همه، مهر جویید و افسون کنید" / ز تن، آلت ِ جنگ، بیرون کنید -
خروشی بر آمد ز پرده سرای / که ای پهلوانان ِ فرخنده رای -
"ازین پس، به خیره، مریزید خون" / که بخت ِ جفا پیشگان، شد نگون -
همه آلت ِ لشکر و ساز ِ جنگ / ببردند نزدیک ِ پور ِ پَشَنگ* -
سپهبد منوچهر، بنواختشان / بر اندازه بر، پایگه ساختشان -
............................................................................
پ ن:
* پَشَنگ ِ زاد شم، پدر افراسیاب، منوچهر، اغریرث، گرسیوز، - همسر سهی (ماه آفرید) دختر ایرج -
نام پسر افراسیاب نیز پشنگ یا شیده ست:
پشنگ ست نامش، پدر، شیده خواند / که شیده به خورشید تابنده ماند -
برادر ِ سرخه ، گَوِ گُرد گیر ، جهن - و خواهرانش( فرنگیس ، منیژه ) -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
تغییرات چهره و حرکات شخصیت ها، در واکنش به رویداد ها، در شاهنامه - 19
***
نبوغ ِ فردوسی در به نمایش در آوردن و توصیف ِ حالت چهره، (میمیک ِ چهره) و حالت ِ حرکات، (ژِست و فیگور) شخصیت ها در واکنش به رویدادهای متفاوت.
***
ز مژگان فرو ریخت خون مادرش / « فراوان به دیوار بر زد سرش » -
شدند اندران پهلوان دژم / « دهان پر زباد ابروان پر ز خم » -
کی نامور « دست بر دست زد» / بنالید ازان روزگاران بد -
ببخشود و « دیده پر از آب کرد / بروهای جنگی پر از تاب کرد » -
چو بشنید سیندخت « سر پیش اوی / فرو برد و بر خاک بنهاد روی » -
چو رودابه گفتار ایشان شنید / چو از باد آتش دلش بردمید -
بریشان یکی « بانگ برزد به خشم / بتابید روی و بخوابید چشم » -
وزان پس « به چشم و به روی دژم / به ابرو ز خشم اندر آورد خم » -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
تغییرات چهره و حرکات شخصیت ها، در واکنش به رویداد ها، در شاهنامه - 18
***
نبوغ ِ فردوسی در به نمایش در آوردن و توصیف ِ حالت چهره، (میمیک ِ چهره) و حالت ِ حرکات، (ژِست و فیگور) شخصیت ها در واکنش به رویدادهای متفاوت.
***
« به انگشت خود هر زمانی سرشک/بینداختی » پیش گویا پزشک -
نیوشنده بودند لب با گره / به پاسخ بیامد گروی زره -
منم گفت شایسته ی کارکرد / اگر نیست اورا کسی هم نبرد -
سیاوش ز گفت گروی زره / « برو کرد پر چین رخان پر گره » -
یکی ابر تند اندر آمد چو گرد / « زسرما همی لب بدندان فسرد » -
خدنگی گزین کرد پیکان چو آب/نهاده برو چار پر عقاب -
« بمالید چاچی کمان را به دست » / « به چرم گوزن اندر آورد شست » -
« چو چپ راست کرد و خم آورد راست » / خروش از خم چرخ چاچی بخاست -
چو آورد« یال یلی را به گوش » / ز شاخ گوزنان بر آمد خروش -
چو « بگذشت پیکان از انگشت اوی» / گذر کرد از مهره ی پشت اوی -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
تغییرات چهره و حرکات شخصیت ها، در واکنش به رویداد ها، در شاهنامه - 17
***
نبوغ ِ فردوسی در به نمایش در آوردن و توصیف ِ حالت چهره، (میمیک ِ چهره) و حالت ِ حرکات، (ژِست و فیگور) شخصیت ها در واکنش به رویدادهای متفاوت.
***
چو این گفته شد «دست کسری گرفت » / بدو مانده بد شاه ایران شگفت
ازو نامور « دست بستد به خشم / به تندی ز مزدک بخوابید چشم »
زمانی همی بود و «خامش بماند / دو چشمش به روی سیاوش بماند »
گرانمایه دستان همی « کند موی / بران خستگیها بمالید روی »
اَبَر آفریننده کرد آفرین / « بمالید رخسارگان بر زمین »
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
تغییرات چهره و حرکات شخصیت ها، در واکنش به رویداد ها، در شاهنامه - 16
***
نبوغ ِ فردوسی در به نمایش در آوردن و توصیف ِ حالت چهره، (میمیک ِ چهره) و حالت ِ حرکات، (ژِست و فیگور) شخصیت ها در واکنش به رویدادهای متفاوت.
***
بیامد چو گودرز را دید « دست / بکش کرد و سر پیش بنهاد پست » -
سپهدار «برجست واو را چو دود / به آغوش تنگ اندر آورد زود» -
چنین گفت با لشکر سرفراز / که «از نیزه مژگان مدارید باز» -
فش و یال بینید و اسب و عنان / « دو دیده نهاده به نوک سنان » -
چنین گفت هرکو« کمان را بدست / بمالد گشاید به اندازه شست » -
بیامد پدر « بر سرش بوسه داد / رخان را به رخسار او بر نهاد » -