برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱۱ - موبد: دانا، با تدبیری تخریبگر

و.ک(002,11)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱۱ - موبد: دانا، با تدبیری  تخریبگر

***

موبدی روزبه نام، کدخدای دهی را به کشتن می دهد  و هرج و مرج را  بر دهی غالب می گرداند. 

چو ناباک شد مردِ  برنا به ده/بریدند ناگه سرِ  مردِ مه -

***

 بهرام گور از دهی میگذرد. کسی به استقبال نمی آید:

 ازان مردمان تنگ دل گشت شاه/به خوبی نکرد اندریشان نگاه -

 

موبد(روزبه) حال شاه و مردم را بدانست. پیگیر حال مردم شد. به اهالی ده گفت: 

خوش آمد شهنشاه بهرام را/یکی تازه کرد اندرین کام را -

 دگر گفت موبد بدان مردمان/که جاوید دارید دل شادمان -

 شما را همه یکسره کرده مه/بدان تا کند شهره این خوب ده - 

بدین ده، زن و کودکان مهترند/کسی را نباید که فرمان برند -

 بدین ده، چه مزدور و چه کدخدای/به یک راه باید که دارند جای -

 زن و کودک و مرد، جمله مهید/یکایک همه کدخدای دهید -

 خروشی برآمد ز پر مایه ده/ز شادی که گشتند همواره مه -


 و بدینسان، آشفتگی و هرج ومرج، بر ده چیره گشت:

چو ناباک شد مردِ  برنا به ده/بریدند ناگه سرِ  مردِ مه -

 همه یک به دیگر بر آمیختند/به هر جای بی راه خون ریختند -

 همه ده به ویرانی آورد روی/درختان شده خشک و بی آب جوی -

 چو یک سال بگذشت و آمد بهار/بران ره به نخجیر شد شهریار -

 بران جای آباد و خرم رسید/نگه کرد و بر جای بر ده ندید -

 ز برزن همی سوی برزن شتافت/به فرجام، بیکار پیری بیافت -

 بدو گفت کای خواجه ی سالخورد/چنین جای آباد، ویران که کرد -

 چنین داد پاسخ که یک روزگار/گذر کرد بر بوم ما شهریار -

 بیامد یکی بی خرد موبدی/ازان نامداران بی بر، بدی -

 بما گفت یکسر همه مهترید/نگر تا کسی را به کس نشمرید -

 بگفت این و این ده پر آشوب گشت/پر از غارت و و کشتن و چوب گشت -


بهادر امیرعضدی

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱۲ - موبد: دانا، با تدبیری سازنده و احیاگر

و.ک(002,12)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱۲ - موبد: دانا، با تدبیری سازنده و احیاگر 

*** 

تدبیر سازنده و احیاگر ِ  موبدی، روزبه نام، آرامش و نظم را به دهی باز می گرداند.

***

بهرام گور با دیدن ده ویران شده، روزبه، موبد نیک اندیش را به آباد ساختن ده می گمارد:
 به موبد چنین گفت کای روزبه/دریغست ویران چنین خوب ده-
برو تیز و آباد گردان به گنج/چنان کن کزین پس نبینند رنج-
ز پیش شهنشاه موبد برفت/از آنجا به ویران خرامید تفت-


موبد(روزبه) پس از غلبه ی  آشوب و در هم ریختگی دهی،  به همان ده میرود و آرامش بر ده بر قرار می سازد:

 ازین گفته پر درد شد روزبه/بپرسید و گفت از شما کیست مه -

 چنین داد پاسخ که مهتر بود/به جایی که تخم گیا بر بود -

 بدو روزبه گفت مهتر تو باش/بدین جای ویران به سر، بر تو باش -

 ز گنج جهاندار دینار خواه/ هم از تخم و گاو و خر و بار خواه -

 بکش هرک بیکار بینی به ده/همه کهترانند یکسر تو مه -

 بدان موبد پیش نفرین مکن/نه بر آرزو راند او این سخن -

 همآنگه سوی خانه شد مرد پیر/بیاورد مردم سوی آبگیر -

  زمین را به اباد کردن گرفت/همه مرزها را سپردن گرفت -

 ز همسایگان گاو و خر خواستند/همه دشت یکسر بیاراستند -

 یکایک سوی ده نهادند روی/به هر برزن آباد کردند جوی -

 درختی به هر جای هرکس بکشت/شد آن جای ویران چو خرم بهشت -

 به موبد چنین گفت کای روزبه/چه کردی که ویران بد این خوب ده -

 پراکنده زو مردم و چارپای/چه دادی که آباد کردند جای -

 بدو گفت موبد که از یک سخن/به پای آمد این شارسان کهن -

 همان از یک اندیشه آباد شد/دل شاه ایران از این شاد شد -        


 بهادر امیرعضدی

شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش چهارم

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش چهارم

***

 طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی

***

یازده گُرد ِ ایرانی و یازده گُرد ِ تورانی،  رو در رو و "رخ به رخ"، در نبرد یازده رخ :

 1- (گیو با گروی زره )، نهادند پس گیو را با گروی / که همزور بودند و پرخاشجوی -

 2- (فریبرز با کلباد ویسه)، دگر با فریبرز کاووس تفت / چو کلباد ویسه به آورد رفت - 

 3 - (رهام با بارمان)، چو رهام گودرز با بارمان / برفتند با یکدگر بد گمان - 

4 - (گرازه با سیامک)، گرازه بشد با سیامک بجنگ / چو شیر ژیان با دمنده نهنگ -

5 - (گرگین با اندریمان)، چو گرگین کارآزموده سوار / که با اندریمان کند کارزار -

6 - (بیژن با رویین)، ابا بیژن گیو رویین گرد / بجنگ از جهان روشنایی ببرد -

7 - (زنگه شاوران با اوخواست)، چو اوخواست با زنگه ی شاوران / دگر برته با کهرم از یاوران - 

8 - (برته با کهرم)، چو اوخواست با زنگه ی شاوران / دگر برته با کهرم از یاوران -  

9 - (فروهل با زنگله)، چو دیگر فروهل بد و زنگله / برون تاختند از میان گله - 

10 - (هجیر با سپهرم)، هجیر و سپهرم بکردار شیر / بدان رزمگاه اندر آمد دلیر -

11 - (گودرز با پیران)، چو گودرز کشواد و پیران بهم / همه ساخته دل بدرد و ستم -      


بهادر امیرعضدی

شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش سوم

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش سوم

***

 طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی

***

 پیران و گزینش مبارزان تورانی: 

« سپهدار ترکان بر آراست کار / ز لشکر گزید آن زمان "ده" سوار » -


 گودرز و گزینش مبارزان ایرانی:

« همانگه ز ایران سپه پهلوان / بخواند آن زمان "ده" سوار جوان » - 

برون تاختند از میان سپاه / برفتند یکسر به آوردگاه -

 ابا هر سواری ز ایران سپاه / ز توران یکی شد ورا رزم خواه - 

   

سپهدار ترکان برآراست کار / ز لشکر گزید آن زمان ده سوار -

 ابا اسب و ساز و سلیح تمام / همه شیر مرد و همه نیک نام -

 همانگه ز ایران سپه پهلوان/بخواند آن زمان ده سوار جوان - 

شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش دوم

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش دوم

***

طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی

***

 پاسخ گودرز به پیران ویسه، در برابر طرح و پیشنهاد جنگ یازده رخ: 

مرا حاجت از کردگار جهان / برین گونه بود آشکار و نهان -

 که روزی تو پیش من آیی بجنگ / کنون آمدی نیست جای درنگ -

 به پیرانسر اکنون به آوردگاه / بگردیم یک با دگر بی سپاه -