و.ک(002,11)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱۱ - موبد: دانا، با تدبیری تخریبگر
***
موبدی روزبه نام، کدخدای دهی را به کشتن می دهد و هرج و مرج را بر دهی غالب می گرداند.
چو ناباک شد مردِ برنا به ده/بریدند ناگه سرِ مردِ مه -
***
بهرام گور از دهی میگذرد. کسی به استقبال نمی آید:
ازان مردمان تنگ دل گشت شاه/به خوبی نکرد اندریشان نگاه -
موبد(روزبه) حال شاه و مردم را بدانست. پیگیر حال مردم شد. به اهالی ده گفت:
خوش آمد شهنشاه بهرام را/یکی تازه کرد اندرین کام را -
دگر گفت موبد بدان مردمان/که جاوید دارید دل شادمان -
شما را همه یکسره کرده مه/بدان تا کند شهره این خوب ده -
بدین ده، زن و کودکان مهترند/کسی را نباید که فرمان برند -
بدین ده، چه مزدور و چه کدخدای/به یک راه باید که دارند جای -
زن و کودک و مرد، جمله مهید/یکایک همه کدخدای دهید -
خروشی برآمد ز پر مایه ده/ز شادی که گشتند همواره مه -
و بدینسان، آشفتگی و هرج ومرج، بر ده چیره گشت:
چو ناباک شد مردِ برنا به ده/بریدند ناگه سرِ مردِ مه -
همه یک به دیگر بر آمیختند/به هر جای بی راه خون ریختند -
همه ده به ویرانی آورد روی/درختان شده خشک و بی آب جوی -
چو یک سال بگذشت و آمد بهار/بران ره به نخجیر شد شهریار -
بران جای آباد و خرم رسید/نگه کرد و بر جای بر ده ندید -
ز برزن همی سوی برزن شتافت/به فرجام، بیکار پیری بیافت -
بدو گفت کای خواجه ی سالخورد/چنین جای آباد، ویران که کرد -
چنین داد پاسخ که یک روزگار/گذر کرد بر بوم ما شهریار -
بیامد یکی بی خرد موبدی/ازان نامداران بی بر، بدی -
بما گفت یکسر همه مهترید/نگر تا کسی را به کس نشمرید -
بگفت این و این ده پر آشوب گشت/پر از غارت و و کشتن و چوب گشت -
بهادر امیرعضدی
و.ک(002,12)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱۲ - موبد: دانا، با تدبیری سازنده و احیاگر
***
تدبیر سازنده و احیاگر ِ موبدی، روزبه نام، آرامش و نظم را به دهی باز می گرداند.
***
بهرام گور با دیدن ده ویران شده، روزبه، موبد نیک اندیش را به آباد ساختن ده می گمارد:
به موبد چنین گفت کای روزبه/دریغست ویران چنین خوب ده-
برو تیز و آباد گردان به گنج/چنان کن کزین پس نبینند رنج-
ز پیش شهنشاه موبد برفت/از آنجا به ویران خرامید تفت-
موبد(روزبه) پس از غلبه ی آشوب و در هم ریختگی دهی، به همان ده میرود و آرامش بر ده بر قرار می سازد:
ازین گفته پر درد شد روزبه/بپرسید و گفت از شما کیست مه -
چنین داد پاسخ که مهتر بود/به جایی که تخم گیا بر بود -
بدو روزبه گفت مهتر تو باش/بدین جای ویران به سر، بر تو باش -
ز گنج جهاندار دینار خواه/ هم از تخم و گاو و خر و بار خواه -
بکش هرک بیکار بینی به ده/همه کهترانند یکسر تو مه -
بدان موبد پیش نفرین مکن/نه بر آرزو راند او این سخن -
همآنگه سوی خانه شد مرد پیر/بیاورد مردم سوی آبگیر -
زمین را به اباد کردن گرفت/همه مرزها را سپردن گرفت -
ز همسایگان گاو و خر خواستند/همه دشت یکسر بیاراستند -
یکایک سوی ده نهادند روی/به هر برزن آباد کردند جوی -
درختی به هر جای هرکس بکشت/شد آن جای ویران چو خرم بهشت -
به موبد چنین گفت کای روزبه/چه کردی که ویران بد این خوب ده -
پراکنده زو مردم و چارپای/چه دادی که آباد کردند جای -
بدو گفت موبد که از یک سخن/به پای آمد این شارسان کهن -
همان از یک اندیشه آباد شد/دل شاه ایران از این شاد شد -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش چهارم
***
طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی
***
یازده گُرد ِ ایرانی و یازده گُرد ِ تورانی، رو در رو و "رخ به رخ"، در نبرد یازده رخ :
1- (گیو با گروی زره )، نهادند پس گیو را با گروی / که همزور بودند و پرخاشجوی -
2- (فریبرز با کلباد ویسه)، دگر با فریبرز کاووس تفت / چو کلباد ویسه به آورد رفت -
3 - (رهام با بارمان)، چو رهام گودرز با بارمان / برفتند با یکدگر بد گمان -
4 - (گرازه با سیامک)، گرازه بشد با سیامک بجنگ / چو شیر ژیان با دمنده نهنگ -
5 - (گرگین با اندریمان)، چو گرگین کارآزموده سوار / که با اندریمان کند کارزار -
6 - (بیژن با رویین)، ابا بیژن گیو رویین گرد / بجنگ از جهان روشنایی ببرد -
7 - (زنگه شاوران با اوخواست)، چو اوخواست با زنگه ی شاوران / دگر برته با کهرم از یاوران -
8 - (برته با کهرم)، چو اوخواست با زنگه ی شاوران / دگر برته با کهرم از یاوران -
9 - (فروهل با زنگله)، چو دیگر فروهل بد و زنگله / برون تاختند از میان گله -
10 - (هجیر با سپهرم)، هجیر و سپهرم بکردار شیر / بدان رزمگاه اندر آمد دلیر -
11 - (گودرز با پیران)، چو گودرز کشواد و پیران بهم / همه ساخته دل بدرد و ستم -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش سوم
***
طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی
***
پیران و گزینش مبارزان تورانی:
« سپهدار ترکان بر آراست کار / ز لشکر گزید آن زمان "ده" سوار » -
گودرز و گزینش مبارزان ایرانی:
« همانگه ز ایران سپه پهلوان / بخواند آن زمان "ده" سوار جوان » -
برون تاختند از میان سپاه / برفتند یکسر به آوردگاه -
ابا هر سواری ز ایران سپاه / ز توران یکی شد ورا رزم خواه -
سپهدار ترکان برآراست کار / ز لشکر گزید آن زمان ده سوار -
ابا اسب و ساز و سلیح تمام / همه شیر مرد و همه نیک نام -
همانگه ز ایران سپه پهلوان/بخواند آن زمان ده سوار جوان -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش دوم
***
طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی
***
پاسخ گودرز به پیران ویسه، در برابر طرح و پیشنهاد جنگ یازده رخ:
مرا حاجت از کردگار جهان / برین گونه بود آشکار و نهان -
که روزی تو پیش من آیی بجنگ / کنون آمدی نیست جای درنگ -
به پیرانسر اکنون به آوردگاه / بگردیم یک با دگر بی سپاه -