برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شاهنامه و نبرد یازده رخ - بخش اول- پیران و پیشنهاد نبرد تن به تن به گودرز
***
طرح پیران ویسه، سپهسالار افراسیاب تورانی و پیشنهاد به گودرز کشوادگان، پیر و مرشد ِ رستم و سرداران ایرانی
***
پیران به گودرز:
کجا داد و بیداد نزدت یکیست / جز از کینه گستردنت رای نیست -
گزین کن ز گردان ایران سران / کسی کو گراید برگرز گران -
همیدون من از لشکر خویش مرد / گزینم چو باید ز بهر نبرد -
همه یک بدیگر فراز آوریم / سران را ز سر سوی گاز آوریم -
همیدون من و تو به آوردگاه / بگردیم یک با دگر کینه خواه -
مگر بیگناهان ز خون ریختن / به آسایش آیند ز آویختن -
پیران:
سپاه دو کشور همه شد تباه / گه آمد که برداری این کینه گاه -
جهان سربسر پاک بیمرد گشت / برین کینه پیکار ما سرد گشت -
ور ایدونک هستی چنین کینه دار / ازان کوهپایه سپاه اندر آر -
تو از لشکر خویش بیرون خرام / مگر خود بر آیدت زین کینه کام -
بتنها من و تو برین دشت کین / بگردیم و کین آوران همچنین -
ز ما هرک او هست پیروز بخت / رسد خود بکام و نشیند بتخت -
گودرز در پاسخ به نامه ی پیران ویسه (پیشنهاد نبرد تن به تن به جای نبرد همگروه)، سران و سپهسالاران خودش را فرامی خوانی و رای آنان را جویا می شود:
سپهبد بفرمود تا موبدان/زلشکر همه نامور بخردان-
بزودی سوی پهلوان آمدند/خردمند و روشن روان آمدند-
پس آن پاسخ نامه پیش گوان/بفرمود خواندن همی پهلوان-
بزرگان که آن نامهٔ دلپذیر/شنیدند گفتار فرخ دبیر-
هش و رای پیران تنک داشتند/همه پند او را سبک داشتند-
بگودرز بر آفرین خواند/ورا پهلوان گزین خواندند-
پس آن نامه را مهر کرد و بداد/به رویین پیران ویسه نژاد-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مصادره ی اموال و بخش و بذل ِ دارایی کدیور "مهتر ده"، بین تهیدستان
***
دستور بهرام گور در باب ِ مصادره ی اموال و بخش و بذل ِ دارایی کدیور "مهتر ده"، بین تهیدستان:
تو آن خواسته گرد کن هرچ هست / ببخش و مبر زان به یک چیز دست -
کسی را که پوشیده دارد نیاز / که از بد همی دیر یابد جواز -
همان نیز پیری که بیکار گشت / به چشم گرانمایگان خوار گشت -
دگر هرکه چیزیش بود و بخورد / کنون ماند با درد و با باد سرد -
کسی را که نامست و دینار نیست / به بازارگانی کسش یار نیست -
دگر کودکانی که بینی یتیم / پدر مرده و مانده بی زر و سیم -
زنانی که بی شوی و بی پوشش اند / که کاری ندانند و بی کوشش اند -
بر ایشان ببخش این همه خواسته / بر افروز جان و روان کاسته -
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جسارت، ایمان و اراده، پشتوانه و بهای رسیدن به مقصود ست
هشدار حکیم فرزانه ی طوس، از زبان همدان گشسب:
ز ناآمده، بد بترسی همی / زدیهیم شاهان، چه پرسی همی -
"بکن کار وکرده به یزدان سپار / بخرما چه یازی، چو ترسی ز خار" -
تن آسان نگردد سر انجمن / همه بیم جان باشد ورنج تن -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
معادل ِ رسم ِ خواندن "اذان" در گوش نوزاد
***
نامگزاری شیرویه، پسر خسرو پرویز از همسرش مریم، دخت قیصر
***
معادل رسم اذان گفتن در گوش نوزاد. گزینش دو نام (یکی نام آشکار و دیگری نام نهان)، برای فرزند به سلیقه ی پدر، با دو نوای "در گوشی" و "رسا":
چو بر پادشاهیش شد پنجسال / به گیتی نبودش سراسر همال -
ششم سال زان دخت قیصر چو ماه / یکی پورش آمد همانند شاه -
نبود آن زمان رسم، بانگ نماز / به گوش چنان پروریده بناز -
یکی نام گفتی، مر او را پدر / نهانی دگر، آشکارا دگر -
نهانی به گفتی بگوش اندرون / همیخواندی آشکارا برون -
"بگوش اندرون خواند خسرو، قباد* / همیگفت، شیروی فرخ نژاد**" -
...............................................
پ ن:
* قباد، نام نهان نوزاد
** شیروی، نام آشکار نوزاد
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
روح بلند و قدرشناس فردوسی در مواجه با حامی اش امیر منصور - تازه سیب
***
روح بلند و قدرشناس فردوسی در مواجهه با روحیه ی عیّار منشی و دستگیری حامی " خردمند و بیدار و روشن روان"ش امیر منصور، که فردوسی را همانند "تازه سیبی"، در دامان حمایت گرفت و از "باد" و توفان حوادث، مصونش داشت:
"همی داشتم چون یکی تازه سیب"
***
حکیم بزرگوار طوس:
بدین نامه چون دست بردم فراز / "یکی پهلوان بود گردنفراز" -
"جوان بود و از گوهر پهلوان / خردمند و بیدار و روشن روان" -
"خداوند رای و خداوند شرم / سخن گفتن خوب و آوای نرم" -
مرا گفت کز من چه باید همی / که جانت سخن برگراید همی -
به چیزی که باشد مرا دسترس / بکوشم نیازت نیارم به کس -
"همی داشتم چون یکی تازه سیب / که از باد نامد به من بر نهیب" -
به کیوان رسیدم ز خاک نژند / از آن "نیکدل نامدار ارجمند" -
سراسر جهان پیش او خوار بود / "جوانمرد بود و وفادار" بود -
یکی پند آن شاه یاد آوریم / ز کژی روان سوی داد آوریم -
مرا گفت کاین نامه ی شهریار / گرت گفته آید به شاهان سپار -
بدین نامه من دست بردم فراز / به نام شهنشاه گردنفراز -
بهادر امیرعضدی