برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(15) - « اصطلاحِ قدم رنجه کردن »، در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

( 15 ) -  « اصطلاحِ قدم رنجه کردن  »، در شاهنامه فردوسی.

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

گشتاسب در پیامش به قیصر:
چو گشتاسپ دید آن دلارای کام/فرستاد نزدیک قیصر پیام-

همی چشم دارد زریر و سپاه/که آیی تو تنها بدین رزمگاه-
همه سربسر با تو پیمان کنند/روان را به مهرت گروگان کنند-
گرت رنج ناید، خرامی به دشت/که کار زمانه به کام تو گشت-


رستم به فریبرز کاووس : 

یکی رنج برگیر و ز ایدر برو/  ببر نامه من بر شاه نو -


سودابه به هیربد شبستان کیکاووس:

چنین گفت با هیربد ماه‌روی/کز ایدر برو با سیاوش بگوی-

که باید که رنجه کنی پای خویش/نمایی مرا سرو بالای خویش-


پیران ویسه به سیاوش:

بدو گفت کای پهلوان سپاه/چرا رنجه کردی روان را به راه


رودابه به زال در اولین دیدار:
درود جهان آفرین بر تو باد/خم چرخ گردان زمین تو باد-
پیاده بدین سان ز پرده سرای/برنجیدت این خسروانی دو پای-


منوچهر به زال:

ازو بستد آن نامهٔ پهلوان/بخندید و شد شاد و روشن روان-
چو بر خواند پاسخ چنین داد باز/که رنجی فزودی به دل بر دراز-


بهادر امیرعضدی

(14) - « اصطلاحِ کـُـمـِـیـتـِـش لـَـنگ می زنه »، در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

( 14 ) - اصطلاح کمیت « اصطلاحِ کـُـمـِـیـتـِـش لـَـنگ می زنه »، در شاهنامه فردوسی.

***

سپهبد چو باد اندر آمد ز جای/به اسب ِ کمیت* اندر آورد پای -

 همی تاخت تا پیش قیصر چو باد/سخنهای خسرو بدو کرد یاد - 

..............................................................................

* کمیت، کُمِیت، اسب، اسبی با رنگ بین سیاه و قرمز، اسب نیلی رنگ، * کُمِیت، اسب قرمز رنگی که به سیاهی می زند، اسب قِزِل، لَنگ زدن در کار، ناتوانی و نا بلد بودن، شراب لعل انگوری که به سیاهی میزند.
بهادر امیرعضدی

(13) - اصطلاح « مو به تن سیخ شدن »، در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

( 13 ) - « مو به تن سیخ شدن »، در شاهنامه فردوسی.

***

زمانه به خون تو تشنه شود / بر اندام تو موی دشنه شود -


و

زال پس دیدن تندیس رستم نوزاد از دیبا و پر شده از موی سمور:
پس آن پیکر رستم شیرخوار/ببردند نزدیک سام سوار-
ابر سام یل موی بر پای خاست/مرا ماند این پرنیان گفت راست-
اگر نیم ازین پیکر آید تنش/سرش ابر ساید زمین دامنش-

بهادر امیرعضدی

(12) - « اصطلاحِ روز، روز منست »، در شاهنامه ی فردوسی.


برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

( 12 ) - « اصطلاحِ روز، روز منست  »، در شاهنامه فردوسی.

***

چنین گفت رستم بایرانیان/کزین جنگ دشمن کند جان، زیان-
که امروز پیروزی روز ماست/بلند آسمان لشکر افروز ماست-
گر ایدونک نیرو دهد دادگر/پدید آورد رخش رخشان هنر-
برین دشت من گورستانی کنم/برومند را شارستانی کنم-

*

به اهرن سپردند پس دخترش/به دستوری مهربان مادرش-
ز ایوان چو مردم پراکنده شد/دل نامور زان سخن زنده شد-

همانگاه قیصر ز ایوان براند/بزرگان و فرزانگان را بخواند-

چنین گفت کامروز روز منست / بلند آسمان دلفروز منست -

که کس چون دو داماد من در جهان/نبینند بیش از کهان و مهان-

*

ز بهرام بشنید منذر سخن / به مردی یکی پاسخ افگند بن -

چنین گفت کاین روزگار منست / برین دشت روز شکار منست -

*

بلشکر چنین گفت هومان شیر/که ای رزم دیده سران دلیر-

چو روشن شود تیره شب روز ماست / که این اختر گیتی افروز ماست - 

شما را همه شادکامی بود/مرا خوبی و نیکنامی بود-

*

چنین گفت رستم بایرانیان/کزین جنگ دشمن کند جان زیان-

که امروز پیروزی روز ماست/بلند آسمان لشکر افروز ماست-

*

کنون تخت و دیهیم را روز ماست/سرو کار با بخت پیروز ماست-

چو بینیم چهر تو وبخت تو/سپاه وکلاه تو وتخت تو-

*

خروش آمد از گرز و گوپال و تیغ/از آهن زمین بود وز گرد میغ-

همی گفت هرکس که خسرو کجاست/که امروز پیروزی روز ماست-


بهادر امیرعضدی

(11) - اصطلاح به گــَردش هم نمی رسه، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

(11) - اصطلاح به گــَردش هم نمی رسه، در شاهنامه ی فردوسی

***

گشتاسب به لهراسب : 

چو مهتر کنی من ترا کهترم/بکوشم که گرد ترا نسپرم


*

کیکاووس در نامه ای به رستم: 

نیل هم به گرد پای رخش تو نرسد.

ز گرز تو خورشید گریان شود/ز تیغ تو ناهید بریان شود

بدو گفت همزور تو پیل نیست/چو گَرد ِ پی ِ رخش ِ تو، نیل نیست

کمند تو بر شیر بندافگند/سنان تو کوهی ز بن برکند


*

کیکاووس  به رستم: 

نیل هم به گرد پای رخش تو نرسد.

گو پیلتن را بر خویش خواند/بسی داستانهای نیکو براند

بدو گفت همزور تو پیل نیست/چو گرد پی رخش تو نیل نیست

ز گیتی هنرمند و خامش توی/که پروردگار سیاوش توی


بهادر امیرعضدی