برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 10 ) - « کم بخور، همیشه بخور »، در شاهنامه فردوسی.
***
بخور آن چنان کان بنگزایدت / به بیشی خورش تن بنفزایدت -
مکن در خورش خویش را چارسوی / چنان خور که نیزت کند آرزوی -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 9 ) - « اصطلاحِ میخام بعد از من علف رو زمین سبز نشه »، در شاهنامه فردوسی.
***
که چون برکشد از چمن بیخ سرو / سزد گر کیا را نبوید تذرو -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 8 ) - « اصطلاحِ براه بودن، رو به راه کردن (راسّ و ریس کردن) »، در شاهنامه فردوسی.
***
نهادند خوان و بخندید شاه / که ناهار بودی همانا به راه -
و
یکی در سه ماه و یکی در دو ماه/گر ایدون خورش تنگ باشد به راه-
و
چو دارا بیاورد لشکر به راه/سپاهی نه بر آرزو رزمخواه-
و
برهمن چو آگه شد از کار شاه/که آورد زان روی لشگر به راه-
و
ابا یاره و برده و نیک خواه/عماری بسیچید بااو به راه-
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(07) - اصطلاح « کمر همت بر بستن »، در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 7 ) - ریشه ی « کمر همت بر بستن »، به مفهوم و مترادف ِ "عزم جزم کردن" یا "پاشنه وَر کشیدن". در شاهنامه.
***
وزان جایگه تنگ بسته کمر/بیامد پر از کینه و جنگ سر-
*
فریدون به خورشید بر برد سر/کمر تنگ بستش به کین پدر-
*
چو بستی کمر بر در راه آز/شود کار گیتیت یکسر دراز-
*
بفرمود تا رستم زال زر/نخستین بران کینه بندد کمر-
*
همه نامداران ایرانیان/برفتند پیشش کمر بر میان-
*
نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بتپرستان زمین-
*
به فرمان یزدان پیروزگر/به داد و دهش تنگ بستم کمر-
*
همه شهر ایران جگر خستهاند/به کین سیاوش کمر بستهاند-
*
چو شب تیره شد تور با صدهزار/بیامد کمربستهٔ کارزار-
*
به پیش پدر شد گشاده زبان/دل آگنده از کین کمر برمیان-
*
و دیگر که هستیم ساسانیان/ببندیم کین را کمر بر میان-
*
مراگر پذیری تو با پیر سر/ز بهر پرستش ببندم کمر-
*
تهمتن بیامد به نزدیک شاه/میان بستهٔ جنگ و دل کینه خواه-
اسفندیار به رستم:
به مردی ببستم کمر بر میان/همی رفتم از پس چو شیر ژیان-*
فریبرز گفت ای هژبر ژیان/منم راه را تنگ بسته میان-
*
تهمتن میان تاختن را ببست/بران بارهٔ تیزتگ برنشست-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 6 ) - « تمثیل " اصطلاح غربی ، حرامزاده*۱ " »، در شاهنامه فردوسی.
***
در نبرد دوازده رخ ، گیو به همسرش در مورد جسارت و دلیری پسرشان بیژن :
پسرِ من را، غیر ازین انتظاری نیست. براستی که فرزندِ خلفِ ماست.
چنین گفت مر جفت را نره شیر / که « فرزند ما گر نباشد دلیر » -
ببریم ازو مهر و پیوند، پاک / ( پدرش آب دریا بود ، مام خاک ) -
***
" پدرش آب دریا بوَد ، مام خاک "، مترادفِ : sun of the beach - خورشید ساحل / son of the bitch - حرامزاده ( فاحشه زاده )
***
همچنین، در بخشی دیگر از شاهنامه، اسفندیار در روئین دژ ارجاسب، به خواهرانش چنین میگوید:
کسی را که دختر بود آبکش / پسر در غم و باب در خواب خوش -
( پدر آسمان باد و مادر زمین ) / نخوانم برین روزگار آفرین -
***
در داستان ضحاک نیز حکیم در بخش ِ کمر به قتل پدر بستن ضحاک، به این مورد اشاره دارد:
اوج زیرکی و نبوغ ِ فرزانه ی طوس در دوبیت زیرین آشکار میشود:
***
حکیم فردوسی فرزانه، در پادشاهی همای چهرزاد*۲ نیز، باز به سر ِ راهی بودن داراب در قامت ِ برخورنده ی "حرامزادگی" اشاره دارد.
داراب، قدر ناشناس و پرخاشجو، پدر عاریه اش(یابنده ی صندوق داراب نوزاد) را به چالش می کشد:
نه مِهری بر من داری و نه چهرم به چهر تو می ماند:
پدرجوی را راز با مادر است
نوشزاد، پسر نوشیروان ( از زن ِ مسیحی ) که به دین مادر گرایید ، وعلیه پدرش قد علم کرد ، وبه روم رفت.
حکیم طوس این منش ، روش و کنش نوشزاد را بر نمیتابد و فغان و فریادش از "نا اهلی نوشزاد" به آسمان میرسد:
جهاندار بیدار کسری بمرد/زمان و زمین دیگری را سپرد-
ز مرگ پدر شاد شد نوش زاد/که هرگز ورا نام نوشین مباد-
برین داستان زد یکی مرد پیر/که گر شادی از مرگ هرگز ممیر-
پسر کو ز راه پدر بگذرد/ستم کاره خوانیمش ار بی خرد-
اگر بیخ حنظل بود تر و خشک/نشاید که بار آورد شاخ مشک-
چرا گشت باید همی زان سرشت/که پالیزبانش ز اول بکشت-
اگر میل یابد همی سوی خاک/ببرد ز خورشید وز باد و خاک-
نه زو بار باید که یابد نه برگ/ز خاکش بود زندگانی و مرگ-
یکی داستان کردم از نوش زاد/نگه کن مگر سر نپیچی ز داد-
مهراب کابلی از برگزیدن زال به همسری از جانب رودابه، بر می آشوبد و بر سیندخت خشم میگیرد:
مهراب از باورمندی پدرش از هلاک کردن نوزاد دختر میگوید و از سرپیچیدن خود از پند پدر شرمنده ست:
مهراب کابلی بخاطر نیوشای پند پدر نبودن بر خود میتازد و خود را سرکوفت میزند:
از آب پاک نبودن(نطفه ی پاک نداشتن)، مترادف حرامزاده بودن:
کسی کو برادر فروشد به خاک/سزد گر نخوانندش از آب پاک -
نخواند مرا موبد از آب پاک/که بپرستم او را پدر زیر خاک -
هر آنکس که او باشد از آب پاک/نیارد سر گوهر اندر مغاک-
نخواند مرا داور از آب پاک/جز ار پاک ایزد مرا نیست باک-
در هجو سلطان محمود:
....................................
پ ن:
*۱: بیت های با مفهوم حرامزاده در قالب واژه ی "بی پدر":
و
نیاید ز شاهان کسی پیش تو/جزین بی پدر بد گوهر خویش تو-
و
نباشد جز از بی پدر دشمنش/که یزدان به آتش بسوزد تنش-
و
بدو گفت بهرام کای بی پدر/به خون برادر چه بندی کمر-
و
بدو گفت نزد منوچهر شو/بگویش که ای بی پدر شاه نو-
*۲ همای چهرزاد، دختر و همسر بهمن اسفندیار(اردشیر دراز دست)
بهادر امیرعضدی