برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

( 25 ) - اصطلاح ِ زبون ش نمی گرده، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

 ( 25 ) - زبون ش نمی گرده، در شاهنامه

***

گــَوان خوان و اکوان دیوش مخوان  /  که گر پهلوانی بگردد زبان -

و
نگر تا نگردد زبانتان برین / به پیش بزرگان ایران زمین -
و
اگر جفت گردد زبان بر دروغ / نگیرد ز بخت سپهری فروغ -
بهادر امیرعضدی

( 24 ) - اصطلاح دل دو شک بودن (تردید داشتن)، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

( 24 ) -مترادف ِ  دل دو شک بودن (تردید داشتن)، در شاهنامه.

بدیدم چو یک دل دو اندیشه کرد / ز هر دو برآورد ناگاه گرد - 

بهادر امیرعضدی

(23) - اصطلاح واگذارت به خدا، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

( 23 ) - واگذارت به خدا، در شاهنامه.

بدو گفت خاقان که ما را گله/ز بختست و کردم به یزدان یله - 


سودابه به کیکاووس:

سخن گر گرفتی چنین سرسری/بدان گیتی افگندم این داوری-


بهادر امیرعضدی

(22) - « اصطلاح دامن گرفتن »، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

 ( 22 ) - « اصطلاح دامن گرفتن » یا  "دست به دامن شدن"، به مفهوم نیازمند بودن، یاری طلبیدن،  در شاهنامه فردوسی.

***

اگر نیم ازین پیکر آید تنش/سرش ابر ساید زمین دامنش-


و
ولیکن ترا آن سزاوارتر/که از دامن شاه جویی گهر-


و
ستاره همی دامن ماه جست/پدر بر پسر بر همی راه جست-


و
بزرگ آنک او را بسی دشمنست/مرا دشمن و دوست بردامنست-


و
چو در پادشاهی به دیدی شکست/ز لشکر گر از مردم زیر دست-
سبک دامن داد بر تافتی/گذشته بجستی و دریافتی-


و

که با زیر دستان مدارا کنیم / ز خاک سیه مشک سارا کنیم -

 که با خاک چون جفت گردد تنم / نگیرد ستم دیده ای دامنم -


بهادر امیرعضدی

( 21 ) - ریشه ی استعاره ی « از کیسه خلیفه بخشیدن »، در شاهنامه

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

 ( 21 ) - ریشه ی استعاره ی « از کیسه خلیفه بخشیدن »، در شاهنامه.

***

به لشکر چنین گفت بیدار طوس / که هم با هراسیم و هم با فسوس -

چو رستم بیاید نکوهش کند / مگر کین سخن را پژوهش کند -

 سپه گفت که این برتری خود مجوی / سخن زین نشان هیچگونه مگوی -

که زین کوه کس پیشتر نگذرد / مگر رستم این رزمگه بنگرد -

 چه داری دژم، اختر خویش را   « درم بخش و دینارِ درویش را » -