و.ک(129)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اهالی نصیبین، چون شاپور ِ اردشیر، زرتشتی ست، از تمکین او سر بر می تابند.
***
در نبرد بین قیصر روم و شاپور اردشیر، برانوش، مسالمت جویانه واسطه ی قیصر و شاپور میشود و قیصر به شرایط شاپور گردن می نهد. شاپور دیار نصیبین را هم به عنوان خراج از رومیان می خواهد.
***
برانوش* چون پاسخ نامه دید/ز شادی دل پاکتن بردمید-
بفرمود تا نامداران روم/برفتند صد مرد زان مرز و بوم-
درم بار کردند خروار شست/هم از گوهر و جامهٔ بر نشست-
ز دینار گنجی ز بهر نثار/فراز آمد از هر سوی سی هزار-
همه مهتران نزد شاه آمدند/برهنه سر و بیکلاه آمدند-
چو دینار پیشش فرو ریختند/بگسترده زرّ کهن بیختند-
شاپور اردشیر رومیان را می بخشد. آنان را وامدار خود می بیند و در عوض ِ ویرانگری های آنان، نصیبین را به گرو میخواهد:
ببخشود و شاپور و بنواختشان/به خوبی بر اندازه بنشاختشان-
برانوش را گفت کز شهر روم/بیامد بسی مرد بیداد و شوم-
به ایران زمین آنچ بد شارستان/کنون گشت یکسر همه خارستان-
عوض خواهم آن را که ویران شدست/کنام پلنگان و شیران شدست-
برانوش گفتا چه باید بگوی/چو زنهار دادی مه بر تاب روی-
چنین داد پاسخ گرانمایه شاه/چو خواهی که یکسر ببخشم گناه-
ز دینار رومی به سالی سه بار/همی داد باید هزاران هزار-
دگر آنک باشد نصیبین مرا/چو خواهی که کوته شود کین مرا-
برانوش گفتا که ایران تراست/نصیبین و دشت دلیران تراست-
پذیرفتم این مایهور باژ و ساو/که با کین و خشمت نداریم تاو-
اهالی نصیبین، چون شاپور زرتشتی ست، از تمکین او سر بر می تابند:
چو اندر نصیبین خبر یافتند/همه جنگ را تیز بشتافتند-
که ما را نباید که شاپور شاه/نصیبین بگیرد بیارد سپاه-
که دین مسیحا ندارد درست/همش کیش زردشت و زند است و است-
چو آید ز ما برنگیرد سخن/نخواهیم استا و دین کهن-
زبردست شد مردم زیردست/به کین مرد شهری به زین برنشست-
شاپور نیز از "دین مسیحا" خرده میگیرد و بر آنان بر می آشوبد:
چو آگاهی آمد به شاپور شاه/که اندر نصیبین ندادند راه-
ز دین مسیحا برآشفت شاه/سپاهی فرستاد بیمر به راه-
همی گفت پیغمبری کش جهود/کشد دین او را نشاید ستود-
برفتند لشکر به کردار گرد/سواران و شیران روز نبرد-
به یک هفته آنجا همی جنگ بود/دران شهر از جنگ بس تنگ بود-
بکشتند زیشان فراوان سران/نهادند بر زنده بند گران-
همه خواستند آن زمان زینهار/نوشتند نامه بر شهریار-
ببخشیدشان نامبردار شاه/بفرمود تا بازگردد سپاه-
...................................................................
* برانوش، سپهدار قیدافه ی رومی، در جنگ با شاپور ِ اردشیر، اسیر می شود و پل شوشتر را به دستور شاپور می سازد و آزادمی شود و بعدها از طرف رومیان به جانشینی والریانوس برگزیده می شود:
ز التوینه هم چنین لشکری/بیامد سپهدارشان مهتری -
برانوش بد نام آن پهلوان/سواری سرافراز و روشن روان -
یکی مرد بود از نژاد سران/هم از تخمه ی نامور قیصران -
برانوش نام و خردمند بود/زبان و روانش پر از پند بود -
سپاهیان روم، او را بر تخت قیصر ِ شکست خورده ی روم (والریانوس) می نشانند:
بدو گفت لشکر که، قیصر تو باش/برین لشکر و بوم، مهتر تو باش -
بیاراستند از برش تخت عاج/برانوش بنشست بر سرش تاج -
بهادر امیرعضدی
و.ک(006,2)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شباهت دیدار گلنار و اردشیر با دیدار زال و رودابه در شاهنامه ی فردوسی
***
یکی کاخ بود اردوان را بلند/به کاخ اندرون بندهیی ارجمند-
که گلنار بد نام آن ماهروی/نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی-
چنان بد که روزی برآمد به بام/دلش گشت زان خرمی شادکام-
نگه کرد خندان لب اردشیر/جوان در دل ماه شد جایگیر-
همی بود تا روز تاریک شد/همانا به شب روز نزدیک شد-
کمندی بران کنگره بر ببست/گره زد برو چند و ببسود دست-
به گستاخی از باره آمد فرود/همی داد نیکی دهش را درود-
بیامد خرامان بر ِ اردشیر/پر از گوهر و بوی مشک و عبیر-
ز بالین دیبا سرش برگرفت/چو بیدار شد تنگ در بر گرفت-
نگه کرد برنا بران خوبروی/بدان موی و آن روی و آن رنگ و بوی-
بدان ماه گفت از کجا خاستی/که پرغم دلم را بیاراستی-
چنین داد پاسخ که من بندهام/ز گیتی به دیدار تو زندهام-
دلارام گنجور شاه اردوان/که از من بود شاد و روشنروان-
کنون گر پذیری ترا بندهام/دل و جان به مهر تو آگندهام-
بیایم چو خواهی به نزدیک تو/درفشان کنم روز تاریک تو-
بهادر امیرعضدی
و.ک(130)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زمانبندی و برنامه ریزی چهار گانه ی خسرو پرویز، برای روز و ماه سال.
***
خسرو پرویز شبانه روز را و هر ماه سال ِ خود را به چهار بخش ِ جدا از هم گرد می آورد:
چو از کین و نفرین به پردخت شاه/بدانش یکی دیگر آورد راه-
از آن پس شب و روز گردنده دهر/نشست و ببخشید بر چار بهر-
شنیدن سخن دانایان:
از آن چار، یک بهر موبد نهاد/که دارد سخنهای نیکو بیاد-
ز کار سپاه و زکار جهان/بگفتی بشاه آشکار و نهان-
چو در پادشاهی بدیدی شکست/زلشکر گر از مردم زیردست-
سبک دامن داد برتافتی/گذشته بجستی و دریافتی-
شاد خواری:
دگر بهر شادی و رامشگران/نشسته بآرام با مهتران-
نبودی نه اندیشه کردی زبد/چنان کز ره نامداران سزد-
نیایش:
سیم بهره گاه نیایش بدی/جهان آفرین را ستایش بدی-
نشست با ستاره شماران و آگاهی از چند و چون دهر:
چهارم شمار سپهر بلند/همی برگرفتی چه و چون و چند-
ستاره شمر پیش او بر بپای/که بودی به دانش ورا رهنمای-
وزین بهره نیمی شب دیر یاز/نشستی همی با بتان طراز-
و هر ماه سال را نیز به چهار بخش:
همان نیز یک ماه بر چار بهر/ببخشید تا شاد باشد ز دهر-
چوگان بازی و تیراندازی و شکار:
یکی بهره میدان چوگان و تیر/یکی نامور پیش او یادگیر-
دگر بهره زو کوه و دشت شکار/ازان تازه گشتی ورا روزگار-
هر آنگه که گشتی ز نخچیر باز/به رخشنده روز و شب دیر یاز-
هر آنکس که بودی و را پیش گاه/ببستی به شهر اندر آیین و راه-
شطرنج و تخته نرد:
دگر بهره شطرنج بودی و نرد/سخن گفت از روزگار نبرد-
مرور تاریخ و احوال پیشینیان:
سه دیگر هر آنکس که داننده بود/فزایندهٔ چیز و خواننده بود-
به نوبت و را پیش بنشاندی/سخنهای دیرینه برخواندی-
نامه نگاری و منشور نویسی و سرحد داری:
چهارم فرستادگان را ز راه/همی خواندندی به نزدیک شاه-
نوشتی همه پاسخ نامه باز/بدادی بدان مرد گردن فراز-
فرستاده با خلعت و کام خویش/ز در بازگشتی به آرام خویش-
همه روز منشور هر کشوری/نوشتی سپردی بهر مهتری-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۵ – فریدون (طالع سعد و نحس ِ سلم، تور و ایرج)
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
فریدون طالع سعد یا نحس پسرانش، سلم و تور و ایرج را از ستارگان می جوید و فرجام ایرج را :
پس از اختر گِرد ِ گَردان سپهر/که اخترشناسان نمودند چهر-
نبشته بیاورد و بنهاد پیش/بدید اختر نامداران خویش-
به سلم اندرون جست از اختر نشان/ستاره زحل دید و طالع کمان-
دگر طالع تور فرخنده شیر/خداوند، بهرام بر خون دلیر-
چو کرد اختر فرخ ایرج نگاه/حمل دید طالع، خداوند ماه-
از اختر بدیشان نشانی نمود/که آشوبش و جنگ بایست بود-
شد اندوهگین شاه چون آن بدید/یکی باد سرد از جگر بر کشید-
بر ایرج بر آشفته دید او سپهر/بند سازگاریش با او به مهر-
به اندیشه و رای روشن روان/نگردد دگرگونه گفت این گمان-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۴ – رستم هرمزد(رستم فرخزاد)
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
رستم هرمزد(رستم فرخزاد) ستاره شمار ست:
بفرمود تا پور هرمزد راه/به پیماید و بر کشد با سپاه-
که رستم بدش نام و بیدار بود/خردمند و گرد و جهاندار بود-
ستاره شمر بود و بسیار هوش/به گفتارش موبد نهاده دو گوش-
و
بدانست رستم شمار سپهر/ستاره شمر بود و با داد و مهر-
همیگفت کاین رزم را روی نیست/ره آب شاهان بدین جوی نیست-
بیاورد صلاب و اختر گرفت/ز روز بلا دست بر سر گرفت-