برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه - ۹

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه  - ۹

***

شاهنامه، تنها ویترین گیر و دار و کُشت و کُشتار که به نوعی از ملزومات کشور گشایی و سرحد داری حکومتگرانست، نیست. رنگین کمانی از بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین نیز هست، که در جای جای شاهنامه و به وفور دیده می شوند.

شاهنامه ی حکیمِ طوس، « همه خنجر و تیر و گرز وکمان / نباشد سراسر همه بی گمان » -  ( بخش نهم )

***

مغازله ی خورشید با ماه:

چو از کوه بفروخت گیتی فروز / دو زلف شب تیره بگرفت روز -

 ازان چادر قیر بیرون کشید / بدندان لب ماه در خون کشید -


مهرورزی خورشید:

چو خورشید رخشنده شد بر سپهر / بیاراست روی زمین را به مهر -


نگار گری خورشید:

چو خورشید زد عکس برآسمان / پراگند بر لاژورد ارغوان –


بهادر امیرعضدی


بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه - ۸

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه  - ۸

***

شاهنامه، تنها ویترین گیر و دار و کُشت و کُشتار که به نوعی از ملزومات کشور گشایی و سرحد داری حکومتگرانست، نیست. رنگین کمانی از بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین نیز هست، که در جای جای شاهنامه و به وفور دیده می شوند.

شاهنامه ی حکیمِ طوس، « همه خنجر و تیر و گرز وکمان / نباشد سراسر همه بی گمان » -  ( بخش هشتم )

***

غدر خورشید:

چو خورشید با رنگ دیبای زرد / ستم کرد بر تودهٔ لاژورد –


کرشمه ی ماه:

چو باریک و خمیده شد پشت ماه / ز تاریک زلف شبان سیاه -

 بنزدیک خورشید چون شد درست / برآمد پر از آب رخ را بشست –


غلبه ی شب بر سماجت روز:

چو روز از شب آمد بکوشش ستوه / ستوهی گرفته فرو شد به کوه –


بهادر امیرعضدی


بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه - ۷

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه  - ۷

***

شاهنامه، تنها ویترین گیر و دار و کُشت و کُشتار که به نوعی از ملزومات کشور گشایی و سرحد داری حکومتگرانست، نیست. رنگین کمانی از بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین نیز هست، که در جای جای شاهنامه و به وفور دیده می شوند.

شاهنامه ی حکیمِ طوس، « همه خنجر و تیر و گرز وکمان / نباشد سراسر همه بی گمان » -  ( بخش هفتم )

***

طغیان خورشید:

چو از خنجر روز بگریخت شب / همی تاخت سوزان دل و تشنه لب –

چو افگند خور سوی بالا کمند / زبانه برآمد ز چرخ بلند  -


طنازی خورشید:

چو خورشید تابنده بنمود چهر / خرامان برآمد بخم سپهر –


غدر خورشید

چو خورشید با رنگ دیبای زرد / ستم کرد بر تودهٔ لاژورد -


غلبه ی شب بر سماجت روز:

 چو روز از شب آمد بکوشش ستوه / ستوهی گرفته فرو شد به کوه –


بهادر امیرعضدی

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه - ۵


برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه  - ۵

***

شاهنامه، تنها ویترین گیر و دار و کُشت و کُشتار که به نوعی از ملزومات کشور گشایی و سرحد داری حکومتگرانست، نیست. رنگین کمانی از بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین نیز هست، که در جای جای شاهنامه و به وفور دیده می شوند.

شاهنامه ی حکیمِ طوس، « همه خنجر و تیر و گرز وکمان / نباشد سراسر همه بی گمان » -  ( بخش پنجم )

***

سرخنای غروب، (شفق):

 چو خورشید تابان نهان کرد روی / همی رفت خون در پس پشت اوی –

ز شبگیر تا گشت خورشید لعل / زمین پر ز خون بود در زیر نعل –


سرخنای سحر، (شبگیر):

 ز شبگیر تا گشت خورشید لعل / زمین پر زخون بود در زیر نعل –

سپیده چو از کوه سر بر کشید / شب آن چادر شَعر* در سر کشید – 

...................................................................................

* شَعر، مو، گیسو


بهادر امیرعضدی

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه - ۴

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

شاهنامه، تنها ویترین گیر و دار و کُشت و کُشتار که به نوعی از ملزومات کشور گشایی و سرحد داری حکومتگرانست، نیست. رنگین کمانی از بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین نیز هست، که در جای جای شاهنامه و به وفور دیده می شوند.

شاهنامه ی حکیمِ طوس، « همه خنجر و تیر و گرز وکمان / نباشد سراسر همه بی گمان » -  ( بخش چهارم )

***

دلبری شب:

شب تیره چون زلف را تاب داد / همان تاب او چشم را خواب داد – 


وصفِ سر زدن سپیده، شبگیر:

بدانگه که دریای یاقوت زرد / زند موج بر کشور لاژورد – 

چو آن جامه ها سوده بفکند شب / سپیده بخندید و بگشاد لب –

چو بر زد سر از کوه تابنده شید / برآمد سر تاج روز سپید – 

چو روی زمین گشت چون پر زاغ / ز افراز کوه اندر آمد چراغ –

چو شب دامن تیره اندر کشید / سپیده ز کوه سیه بر دمید –

سپیده چو بر زد سر از کوه بر / پدید آمد آن زرد رخشان سپر –

سپیده چو از تیره شب بردمید / میان شب تیره اندر خمید –

سپیده چو از کوه سربردمید / شد آن دامن تیره شب ناپدید –

چنین تا سپیده دمان بردمید / شب تیره گون دامن اندر کشید -


بهادر امیرعضدی