961130
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش دوازدهم"
***
آز ِ رستم، آز سهراب، بی نیازی ِ سیاوش
***
تفاوت ِ پرورش و بالندگی ِ رستم و سهراب، در سایه ی کانون خانوادگی و شیوه ی تربیتی رودابه و تهمینه.
***
نقش ِ پالایش و پرورش ِ "زنانه" ی رودابه و تهمینه در برابر ِ پردازش و فرآورش ِ "مردانه"ی رستم، در عرصه ی پرورش ِ فرزند.
***
حکیم طوس، وزنه ی "زمانه ی کجمدار" را سنگین تر و "فرا دست" تر از "دست ِ خواست" ِ سهراب و "دست ِ اراده" ی رستم می بیند و این نهاد ِ "جبر اندیش ِ" فردوسی بزرگ، در آب و تاب دادن ِ نقش و "بازیگری غدر ِ دهر" در جای جای شاهنامه ی کوه پیکرش به خوبی دیده می شود.
شاید "تدبیر"ِ فردوسی بزرگ، گزیر و گریزگاهی ست برای عذر ِ "گناه ِ خود کرده" ی رستم و دریغ که خود کرده را، "تدبیر" نیست.
سهراب، یل ِ مهرورز، با نَفرین ِ "زمانه"، این عفریته ی گوژپشت و بد نهاد، دل ِ پریش و سرِ پریشان ِ رستم ِ "زخم خورده" را مرهم می نهد:
بپیچید زانپس یکی آه کرد / ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد -
بدو گفت کاین بر من، از من رسید / "زمانه" به دست تو دادم کلید -
تو زین بیگناهی، که این "گوژپشت" / مرا بر کشید و به زودی بکشت -
رستم، آزاده ی اسیر در چنبره ی خشم و آز ِ آنی، "نقادانه"، در نهاد ناخودآگاه ش، بر خلاف ِ "زمانه کسی را به کس نشمرد"، این اوست که هنوز و همچنان مغرور و مستحکم، "عفریت ِ زمانه" را به "شمار" نمی آورد و بار ِ "گناه ِ خود کرده" ی خود را، خود به بگردن میگیرد و گردن از بار ِ گران ِ منت ِ "پتیاره دهر" خالی میگذارد:
که اکنون چه داری ز رستم نشان / که "گم" باد نامش ز گردنکشان -
همی ریخت خون و همی کند موی / سرش پر ز خاک و پر از آب، روی -
به دشنه جگرگاه پور دلیر / دریدم که رستم "مماناد" دیر -
رستم، "سر" ِ خویش را به بهای خطای بزرگ ِ خود، خوار میدارد:
یکی دشنه بگرفت رستم به دست / که از تن بِبُرّد سر ِ خویش پست -
رستم، داغ دیده و زخم خورده، "سیاهه ی پیشامد" ِ مکتوب ِ سر نوشت را به رخ ِ دیو ِ دهر و زمانه میکوبد:
کرا آمد این "پیش" کامد مرا / بکشتم جوانی به پیران سرا -
و به "خاک ِ سیاه" ِ خطای خطیر خود می نشیند:
بریدن دو دستم سزاوار هست / جز از "خاک ِ تیره مبادم نشست" -
کدامین پدر هرگز این کار کرد / سزاوارم اکنون به گفتار سرد -
به گیتی که کشتست فرزند را / دلیر و جوان و خردمند را -
خدایگان فردوسی، با "پدیده ی پاکی ِ سیاوش"، بار ِ این "لکه ی تیره و تار" از دامن ِ جلال و جبروت ِ رستم را پاک می کند و با زایش و آفرینش ِ سیاوش، زنگار نشسته به رخ ِ رستم را می زداید.
961128 - 951028
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش یازدهم"
***
سرانجام بستر جز از خاک نیست / ازو بهره زهرست و تریاک نیست -
چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا بر نهی تاج آز -
همان آز را زیر خاک آوری / سرش را سر اندر مغاک آوری -
ترا زین جهان شادمانی بس است / کجا رنج تو بهر دیگر کس است -
تو رنجی و آسان دگر کس خورد / سوی گور و تابوت تو ننگرد -
***
ببند درازیم و در چنگ آز / ندانیم باز آشکارا ز راز -
961127 - 951027
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش دهم"
***
چنین گفت خرم دل رهنمای / که خوبی گزین زین سپنجی سرای -
بنوش و بناز و بپوش و بخور / ترا بهره اینست زین رهگذر -
سوی آز منگر که او دشمنست / دلش بردهٔ جان آهرمنست -
نگه کن که در خاک جفت تو کیست / برین خواسته چند خواهی گریست -
بهادر امیرعضدی
961126 - 951025
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش نهم"
***
سیاوش، آز زندگی خودش را نقدمیکند:
چو گیتی تهی ماند از راستان / تو ایدر ببودن مزن داستان -
ز خاکیم و باید شدن زیر خاک / همه جای ترسست و تیمار و باک -
تو رفتی و گیتی بماند دراز / کسی آشکارا نداند ز راز -
جهان سر به سر عبرت و حکمتست / چرا زو همه بهر من غفلتست -
چو شد سال برشست و شش چاره جوی / ز بیشی و از رنج برتاب روی -
تو چنگ فزونی زدی بر جهان / گذشتند بر تو بسی همرهان -
چو زان نامداران جهان شد تهی / تو تاج فزونی چرا برنهی -
961123
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش هشتم"
***
ازین راز جان تو آگاه نیست / بدین پرده اندر ترا راه نیست -
همه تا در آز رفته فراز / به کس بر نشد این در راز باز -
برفتن مگر بهتر آیدش جای / چو آرام یابد به دیگر سرای -
دم مرگ چون آتش هولناک / ندارد ز برنا و فرتوت باک -