950411 و 940617
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 5 - درفش گردان ایران
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است » .
***
درفش گردان ایران :
کیکاووس ، خورشید - طوس ، پیل - ، گودرز ، شیر - رستم ، اژدها - گیو ، گرگ - فریبرز ، خورشید وگرگ - گرازه ، گراز - بیژن ، ماه - زنگه شاوران ، گور و هما - شیدوش ، ببر - ریونیز ، پلنگ - گستهم و گژدهم ، ماه - فرامرز ، اژدهای هفت سر - فرهاد آهو و گاو میش - اشکش ، پلنگ - رهام ، ببر - بهرام ، غرم -
بهادر امیرعضدی
950409
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 4 - درفش طوس، فریبرز کاووس و گرازه
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است » .
***
درفش طوس:
ز گفت کان طوس نوذر بود / درفشش کجا پیل پیکر بود -
بشد طوس با کاویانی درفش/بپای اندرون کرده زرینه کفش-
یکی پیل پیکر درفش از برش/بابر اندر آورده تابان سرش-
بزرگان که با طوق و افسر بدند/جهانجوی وز تخم نوذر بدند-
و
بدو گفت کان پیل پیکر درفش/سواران و آن تیغهای بنفش-
کرا باشد اندر میان سپاه/چنین آلت ساز و این دستگاه-
چو بشنید گفتار او را تخوار/چنین داد پاسخ که ای شهریار-
پس پشت طوس سپهبد بود/که در کینه پیکار او بد بود-
درفش فریبرز کاووس :
بدو گفت زان سوی تابنده شید / برآید یکی پرده بینم سپید -
ز دیبای رومی به پیشش سوار / رده بر کشیده فزون از هزار -
بدو گفت کاو را فریبرز خوان / که فرزند شاهست و تاج گوان -
و
پش پشت او دیگرست/چو خورشید تابان بدو پیکرست-
برادر پدر تست با فر و کام/سپهبد فریبرز کاوس نام-
درفش گرازه :
بپرسید کان سرخ پرده سرای / به دهلیز چندی پیاده بپای -
به گرد اندرش سرخ و زرد و بنفش / زهر گونه ای بر کشیده درفش -
درفشی پس پشت پیکر گراز / سرش ماه زرین و بالا دراز -
چنین گفت کاو را گرازه ست نام / که در جنگ شیران ندارد لگام -
هشیوار از تخمه گیوکان / که بر درد و سختی نگردد ژکان -
و
درفش گرازه ست پیکر گراز/سپاهی کمندافگن و رزم ساز-
بهادر امیرعضدی
960407
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 3 - درفش گیو، گودرز و کیکاووس
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است » .
***
درفش گیو:
یکی گرگ پیکر درفش از برش / برآورد ه از پرده زرین سرش –
بدو گفت کان پور گودرز ، گیو / که خوانند گردان ورا گیو نیو –
زگودرزیان مهتر و بهترست / به ایرانیان بر دو بهره سرست -
*
درفشی کجا پیکرش دیزه گرگ / نشان سپهدار گیو سترگ -
درفش گودرز :
دگر گفت کان سرخ پرده سرای / سواران بسی گردش اندر به پای –
یکی شیر پیکر درفشی به زر / درفشان یکی در میانش گهر –
چنین گفت کان فر فرزانگان / جهانگیر گودرز کشوادگان -
*
درفشی کجا شیر پیکر بزر / که گودرز کشواد دارد بسر -
درفش کیکاووس:
یکی برز خورشید پیکر درفش / سرش ماه زرین غلافش بنفش -
960406
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 2 - درفش رستم
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است ».
***
درفش رستم:
بپرسید کان سبز پرده سرای / یکی لشکری گشن پیشش به پای –
یکی تخت پر مایه اندر میان / زده پیش او اختر کاویان –
برو بر نشسته یکی پهلوان / ابا فر و با سفت و یال گوان -
ز هر کس که بر پای پیشش بر است / نشسته به "رش" بر سرش برتر است* -
یکی باره پیشش به بالای اوی / کمندی فرو هشته تا پای اوی –
برو هر زمان بر خروشد همی / تو گویی که در زین بجوشد همی –
بسی پیل برگستوان دار پیش / همی جوشد آن مرد بر جای خویش –
نه مرد است از ایران به بالای اوی / نه بینم همی اسب همتای اوی –
درفشی بدید اژدها پیکرست / بران نیزه بر شیر زرین سرست -
وصف درفش و پرده سرای رستم از زبان فرغار:
جهان گشت برسان مشک سیاه/چو فرغار برگشت ز ایران سپاه-
بیامد بنزدیک افراسیاب/شب تیره هنگام آرام و خواب-
چنین گفت کز بارگاه بلند/برفتم سوی رستم دیوبند-
سراپردهٔ سبز دیدم بزرگ/سپاهی بکردار درنده گرگ-
یکی اژدهافش درفشی بپای/نه آرام دارد تو گفتی نه جای-
فروهشته بر کوههٔ زین لگام/بفتراک بر حلقهٔ خم خام-
بخیمه درون ژنده پیلی ژیان/میان تنگ بسته به ببر بیان-
یکی بور ابرش به پیشش بپای/تو گفتی همی اندر آید ز جای-
درفش اژدهافش ِ رستم،
ز دیبا یکی سبز پرده سرای/یکی اژدهافش درفشی بپای-
سپاهی بگرد اندرش زابلی/سپردار و با خنجر کابلی-
گمانم که رستم ز نزدیک شاه/بیاری بیامد بدین رزمگاه-
چنین گفت کز بارگاه بلند/برفتم سوی رستم دیوبند-
سراپردهٔ سبز دیدم بزرگ/سپاهی بکردار درنده گرگ-
یکی اژدهافش درفشی بپای/نه آرام دارد تو گفتی نه جای-
چو بشنید گودرز کشواد تفت/شب تیره از کوه خارا برفت-
پدید آمد آن اژدهافش درفش/شب تیرهگون کرد گیتی بنفش-
چو گودرز روی تهمتن بدید/شد از آب دیده رخش ناپدید-
همی گرز بارید همچون تگرگ/ابر جوشن و تیر و بر خود و ترگ-
و زان رستمی اژدهافش درفش/شده روی خورشید تابان بنفش-
...................................................................................
پ ن:
* هرکس که پیش پای رستم که "بر تخت نشسته"ایستاده باشد، نشسته ی رستم، به مقیاسِ رش، یک سر و گردن از آن کس که ایستاده (بر پای پیشش بر است)، بالاتر ست . اشاره به بُرز و بالای رستم.
960103
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 1 - نقش نیرو بخش درفش در رزم ایران و توران
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است » .
***
نقش نیرو بخش درفش در رزم ایران و توران :
به بیژن چنین گفت گودرز پیر/ کز ایدون برو زود بر سان تیر –
بسوی فریبرز بر کش عنان / به پیش من آر اختر کاویان –
مگر خود فریبرز با آن درفش / بیاید کند روی دشمن بنفش –
چو بشنید بیژن بر انگیخت اسب / بیامد به کردار آذر گشسب –
به نزد فریبرز و با او بگفت / که ایدر چه داری سپه در نهفت –
عنان را چو گردان یکی بر گرای / یرین کوه سر بر فزون زین مپای –
اگر تو نیایی مرا ده درفش / سواران و این تیغ های بنفش –
چو بیژن سخن با فریبرز گفت / نکرد او خرد با دل خویش جفت –
یکی بانگ بر زد به بیژن که رو / که در کار تندی و در جنگ نو –
مرا شاه داد این درفش و سپاه / همین پهلوانی و تخت و کلاه –
درفش از در بیژن گیو نیست / نه اندر جهان سر بسر نیو نیست –
یکی تیغ بگرفت بیژن بنفش / بزد ناگهان بر میان درفش –
بدو نیمه کرد اختر کاویان / یکی نیمه برداشت گرد از میان –
بیامد که آرد به نزد سپاه/ چو ترکان بدیدند اختر براه –
یکی شیر دل لشکری جنگجوی / همه سوی بیژن نهادند روی –
چنین گفت هومان که آن اختر است/ که نیروی ایران بدو اندر است –
درفش بنفش ار به چنگ آوریم/ جهان جمله بر شاه تنگ آوریم –
سپاه اندر آمد به کرد درفش / هوا شد ز گرد سواران بنفش -
دگر باره از جای برخاستند / برآن دشت رزمی نو آراستند -