برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش ششم"

961121 -951021

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش ششم"

***

چو از شاه بنشنید زال این سخن / ندید ایچ پیدا سرش را ز بن  -

 بدو گفت شاهی و ما بنده‌ایم / به دلسوزگی با تو گوینده‌ایم -

 از اندیشه دل را بپرداختم / سخن آنچ دانستم انداختم -

 « نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت / نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت » -

 « به پرهیز هم کس نجست از نیاز / جهانجوی ازین سه نیابد جواز » - 


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش پنجم"

961120 - 951017

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش پنجم" 

***

شاید "معلوم" ترین پاسخ برای رسیدن به راز آز، همانا رهنمون بهرام گودرز و رسیدن به بن بست یا درِ بسته ی یک "مجهول" باشد . 


بهرام سخن از راز آز میگوید: 

به تو داد یک روز نوبت پدر / سزد گر ترا نوبت آید بسر - 

چنین است و رازش نیامد پدید / نیابی به خیره چه جویی کلید -

 "در بسته" را کس نداند گشاد / بدین رنج عمر تو گردد بباد - 


مثلی ست که:

 بی رنگی نیز، خود رنگی ست.

 و شاید رسیدن به بی سرانجامی نیز خود سرانجامی باشد ناگزیر.


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش چهارم"

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش چهارم"

***

همه تلخی از بهر بیشی بود / مبادا که با آز خویشی بود – 

همی بچه را باز داند ستور / چه ماهی به دریا چه در دشت گور  -

 نداند همی مردم از رنج و آز / یکی دشمنی را ز فرزند باز -

 

شاید ریشه ی اصلی ترس از مرگ، همان حرص و آز برای زیستن ست. واهمه ی بریدن از حیات، مادرِ ترس از مرگ ست. 


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش دوم"

961113 -951013

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش دوم"

***

به بیشی نهادست مردم دو چشم / ز کمی بود پر از درد و خشم - 

نه آن ماند ای مرد دانا نه این / ز گیتی همه شادمانی گزین -

 

اگر چند بفزاید از رنج گنج / همان گنج گیتی نیرزد به رنج - 

 چنین داد پاسخ که آز و نیاز / دو دیوند بد گوهر و دیر ساز - 

 

چنین داد پاسخ که از گنج سیر / که آید، مگر خاکش آرد به زیر - 


 تو از آز باشی همیشه به رنج / که همواره سیری نیابی ز گنج - 


چرا مهر باید همی بر جهان/چو باید خرامید با همرهان-
چو اندیشهٔ گنج گردد دراز/همی گشت باید سوی خاک باز-

..............................................................................
پ ن:
شایان ذکر ست که در جوار جایگاه "قاعده" ی کلی و فراگیر منفی و نکوهیده ی آز، گاه "استثناء" آز ِ  مثبت هم جایگاهی می یابد.
 آزمندی مثبت و در خور ِ ستودن ِ بزرگمهر:

سپاس از خداوند خورشید و ماه/روان را بدانش نماینده راه-
نداند جز او آشکارا و راز/بدانش مرا آز و او بی نیاز-


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش نخست"

 961111 -951012

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش نخست"

 نیم خواستار سرای سپنج / نه از بازگشتن به تیمار و رنج -

 که آنست جاوید و این رهگذار / تو از "آز" پرهیز و انده مدار - 

*** 

 توانگر بود هر کرا "آز" نیست / خنک بنده کش "آز" انباز نیست -  

***

 چه پیچی همی خیره در بند آز / چو دانی که ایدر نمانی دراز -

 گذر جوی و چندین جهان را مجوی / گلش زهر دارد به سیری مبوی -

 گرت هست جام می زرد خواه / به دل خرمی را مدان از گناه - 


بهادر امیرعضدی