برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پرسش و پاسخ بین موبدان و بزرگمهر

و.ک(358,1) 

970912

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

پرسش و پاسخ بین موبدان و بزرگمهر

***

بزرگمهر در برابر هر پرسش موبدان آنها را با پاسخی درخور و شایسته مواجه میکند.

***

پرسش:

دگر آنک پرسد که دشمن کراست / کزو دل همیشه بدرد و بلاست -

پاسخ:

چو گستاخ باشد زبانش به بد / ز گفتار او دشمن آید، سزد -

پرسش:

دگر آنک پرسید دشوار چیست / بیآزار را دل پر آواز کیست -

پاسخ:

چو بد بود و بد ساز با وی نشست / یکی زندگانی بود چون کبست -  

پرسش:

دگر آنک گوید گوا کیست راست / که جان وخرد بر گوا بر گواست -

به از آزمایش ندیدم گوا / گوای سخنگوی و فرمانروا -

پاسخ:

زیانکارتر کار گفتی که چیست / که فرجام ازان بد بباید گریست -

چو چیره شود بر دلت بر هوا / هوا بگذرد همچو باد هوا -

پشیمانی آرد بفرجام سود / گل آرزو را نشاید بسود -

بهادر امیرعضدی

پرسش و پاسخ بین هرمزد و کسری

و.ک(358,2) 

970913

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

پرسش و پاسخ بین هرمزد و کسری 

***

کسرا انوشیروان برای جایگزینی هرمزد به جانشینی خود، در حضور موبدان و سران و ملازمان دربار، دانش و هوش هرمزد را محک میزند. و هرمزد با شایستگی از پس پاسخ به پرسش های کسرا بر می آید.  

***

پرسش:

دگر آنک گوید که گردان ترست / که چون پای جویی بدستت سرست -

پاسخ:

چنین دوستی مرد نادان بود / سرشتش بد و رای، گردان بود -


دگر آنک گوید ستمکاره کیست / بریده دل ازشرم و بیچاره کیست -

پاسخ:

چو کژی کند مرد، بیچاره خوان / چو بی شرمی آرد، ستمکاره خوان -

هرآنکس که او پیشه گیرد دروغ / ستمکاره ای خوانمش بیفروغ -

پرسش:

تباهی که گفتی ز گفتار کیست / پرآزارتر درد آزار کیست -

پاسخ:

سخن چین و دو روی و بیکار مرد / دل هوشیاران کند پر ز درد -

بهادر امیرعضدی

آزمون و محک زدن دانش و هوش هرمزد

و.ک(362) 

970915

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

آزمون و محک زدن دانش و هوش هرمزد

***

کسرا انوشیروان برای جایگزینی هرمزد به جانشینی خود، در حضور موبدان و سران و ملازمان دربار، بزرگمهر خردمند را برای آزمون و محک زدن دانش و هوش هرمزد می گمارد. و هرمزد با شایستگی از پس پاسخ به پرسش های بزرگمهر خردمند بر می آید.  

***

نخستین سخن گفت بوزرجمهر / که ای شاه نیک اختر خوب چهر-


پرسش:

چه دانی کزو جان پاک و خرد / شود روشن وکالبد برخورد – 

پاسخ:

 چنین داد پاسخ که دانش به است / که داننده برمهتران بر مه است -

 بدانش بود مرد را ایمنی / ببندد ز بد دست اهریمنی -

 دگر بردباری و بخشایشست / که تن را بدو نام و آرایشست – 

پرسش:

 بپرسید کز نیکوی سودمند / بگو ازچه گردد چو گردد بلند-

پاسخ:  

چنین داد پاسخ که آنک از نخست / بنیک و بد آزرم هرکس بجست – 

پرسش:

 بکوشید تا بردل هرکسی / ازو رنج بردن نباشد بسی - 

پاسخ:

  چنین داد پاسخ که هرکس که داد / بداد از تن خود همو بود شاد –


نگه کرد پرسنده بوزرجمهر / بدان پاکدل مهتر خوب چهر -

 بزرگمهر خردمند:

کنون هرچ دانم بپرسم ز داد / تو پاسخ گزار آنچ آیدت یاد –

هرمزد:

سخن هرچ او گفت پاسخ دهم/ بدین آرزو رای فرخ نهم - 

پرسش:

 ز فرزند کو بر پدر ارجمند / کدامست شایسته و بی گزند – 

پاسخ:  

ز فرزند پرسید دانا سخن / وزو بایدم پاسخ افگند بن -

 به فرزند باشد پدر شاددل / ز غمها بدو دارد آزاد دل - 

اگر مهربان باشد او بر پدر / به نیکی گراینده و دادگر – 

 پرسش:

 ببخشایش دل سزاوار کیست / که بر درد او بر بباید گریست - 

پاسخ:

 دگر آنک بر جای بخشایست / برو چشم را جای پالایشست – 

 پرسش:

ز کردار نیکی پشیمان کراست / که دل بر پشیمانی او گواست - 

پاسخ:

  بزرگی که بختش پراگنده گشت / به پیش یکی ناسزا بنده گشت - 

ز کار وی ار خون خروشی رواست / که ناپارسایی برو پادشاست – 

 پرسش:

 سزا کیست کو را نکوهش کنیم / ز کردار او چون پژوهش کنیم - 

پاسخ:

 دگر هر که با مردم ناسپاس / کند نیکویی ماند اندر هراس - 

هران کس که نیکی فرامش کند / خرد رابکوشد که بیهش کند –


سرزنش اسفندیار به پسرش بهمن، بخاطر وصف هیبت و شکوه رستم

و.ک(362) 

970918

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

 سرزنش اسفندیار به پسرش بهمن، بخاطر وصف هیبت و شکوه رستم    

***

 ز بهمن برآشفت اسفندیار/ورا بر سر انجمن کرد خوار - 

بدو گفت کز مردم سرفراز/نزیبد که با زن نشیند به راز -

 و گر کودکان را به کاری بزرگ/فرستی نباشد دلیر و سترگ - 

تو گردنکشان را کجا دیده ای/که آواز روباه بشنیده ای -

 که رستم همی پیل جنگی کنی/دل نامور انجمن بشکنی -

بهادر امیرعضدی

اسفندیار در شاهنامه

و.ک(363) 

970919

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

اسفندیار در شاهنامه

***

  اسفندیار  

پسر گشتاسب و ناهید یا(کتایون)،

 پس آن دختر نامور قیصرا/که ناهید بد نام آن دخترا - 

کتایونش خواندی گرانمایه شاه/دو فرزندش آمد چو تابنده ماه -

 یکی نامور فرخ اسفندیار/شه کارزاری نبرده سوار -

 برادر پشوتن، پشوتن دگر گرد شمشیر زن/شه نامبردار لشکر شکن -

 

پنج برادر داشت، 

برادرش بد پنج دانسته راه/همه از در تاج وهمتای شاه -


 فراز های زندگی اسفندیار،

 نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بت پرستان زمین -

  بر افروختم آتش زردهشت/که با مجمر آورده بود از بهشت - 


 برای به بند در آوردن رستم به زابل رفت و بدست رستم کشته شد - 

 گذر از هفت خوان، گنبدان دژ،

 برادرانش،  پشوتن ، نیوزاد ، شیداسب . سی و هفت برادر داشت . 

 خواهرانش، به آفرید ، هما .

 پسرانش، آذرافروز طوس . مهرنوش . بهمن و نوش آذر، 


نژاد اسفندیار، 

 نژاد من از تخم گشتاسب ست/که گشتاسب از تخم لهراسب ست -

 که لهراسب بد پور اورند شاه/که او را بدی از مهان تاج وگاه -

 هم اورند از گوهر کی پشین/که کردی پدر بر پشین آفرین -

 پشین بود از تخمه کیقباد/خردمند شاهی دلش پر زداد -

 همی رو چنین تا فریدون شاه/که شاه جهان بود و زیبای گاه - 

همان مادرم دختر قیصر ست/کجا بر سر رومیان افسرست -

 همان قیصر از سلم دارد نژاد/ز تخم فریدون با فر و داد -

 همان سلم پور فریدون گرد/که از خسروان نام شاهی ببرد -