و.ک(355)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نیایش کیکاووس و کیخسرو و درخواست اجابت برای آشکار شدن محل اختفای افراسیاب
***
و زان پس نشستند بی انجمن/نیا و جهانجوی با رای زن -
چنین گفت خسرو به کاووس شاه/جز از کردگاراز که جوییم راه -
نیا چون شنید از نبیره سخن/یکی پند پیرانه افکند بن -
بدو گفت ما همچنین بر دو اسب/بتازیم تا "خان آذرگشسب" -
سر وتن بشوییم با پا ودست/چنانچون بود مرد یزدان پرست -
بباشیم بر پیش آتش بپای/مگر پاک یزدان بود رهنمای -
بجایی که او دارد آرامگاه/نماید نماینده ی داد راه -
نشستند با باژ هر دو بر اسب/دوان تا سوی خان آذرگشسب -
پر از بیم دل یک به یک پر امید/برفتند با جامه های سپید -
چو آتش بدیدند گریان شدند/چو بر آتش تیز بریان شدند -
چو خسرو به آب مژه رخ بشست/بر افشاند دینار بر زند و او ست -
و.ک(356)
970905
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اندرز گردیه به برادرش(بهرام چوبینه)
***
نصیحت گردیه به برادرش(بهرام چوبینه) در برهه ایی که بهرام چوبینه مدعی پادشاهی در رقابت با خسرو پرویز است.
***
چو خواهرش بشنید کامد ز راه/برادرش پر درد زان رزمگاه -
بینداخت آن نامدار افسرش/بیاورد فرمانبری چادرش -
بیامد به نزد برادر دمان /دلش خسته از درد و تیره روان -
بدو گفت کای مهتر جنگجوی/چگونه شدی پیش خسرو بگوی -
گر او از جوانی شود تیز و تند/مگردان تو در آشتی رای کند -
تو را چند گویم سخن نشنوی/به پیش آوری تندی و بد خویی -
نگر تا چه گوید سخن گوی بلخ/که باشد سخن گفتن راست تلخ -
هرآنکس که آهوی تو با تو گفت/همه راستیها گشاد از نهفت -
مکن رای ویرانی شهر خویش/ز گیتی چو بر داشتی بهر خویش -
برین بر یکی داستان زد کسی/کجا بهره بودش ز دانش بسی -
که خر شد، که خواهد زگاوان سر اوی/بیکباره گم کرد گوش و بر اوی -
نکوهش مخواه از از جهان سر به سر/نبود از تبارت کسی تاجور -
اگر نیستی در میان این جوان/نبودی من از داغ تیره روان -
پدر زنده و تخت شاهی بجای/نهاده تو اندر میان پیش پای -
جز از درد و نفرین نجویی همی/گل زهر خیره ببویی همی -
بهادر امیرعضدی
970907
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش اول
***
در زندگی، چهره ای کریه و منحوس تر از مرگ وجود ندارد و شاهنامه به زیبا ترین و شیوا ترین شکل این واقعیت نا گریز و نا گزیر و محتوم که خود بخشی از زندگی ست را به تصویر می کشد.
***
کسی بی زمانه، به گیتی نمرد / نمرد، آنکه نام ِ بزرگی ببرد -
به نام ِ نکو گر بمیرم، رواست / مرا نام، بهتر که تن مرگ راست -
اگر صد بمانی و گر صد هزار/به خاک اندر آید سرانجام کار -
جهان را چنین ست آیین و ساز/ندارد به مرگ از کسی چنگ باز -
چنین است هر چند مانیم دیر/نه پیل سرافراز ماند نه شیر -
دل سنگ و سندان بترسد ز مرگ/رهایی نیابد از او بار و برگ -
مرگ افراسیاب:
چنینست رسم سرای سپنج / نمانی درو جاودانه مرنج -
نه دانا گذر یابد از چنگ مرگ / نه جنگ آوران زیر خفتان و ترگ -
اگر شاه باشی وگر زردهشت / نهالی ز خاکست و بالین ز خشت -
چنان دان که گیتی ترا دشمنست / زمین بستر و گور پیراهنست -
بهادر امیرعضدی
و.ک(153,1)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
دیدگاه ها به اسکندر در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱ - حکیم بزرگوار طوس، در مرگ اسکندر چنین می سراید
***
نکوهش اسکندر، پس از مرگ از زبان حکیم طوس
***
چو تاج سپهر اندر آمد به زیر/بزرگان ز گفتار گشتند سیر -
نهفتند صندوق او را به خاک/نیارد جهان از چنین ترس و باک -
ز باد اندر آرد برد سوی دم/نه دادست پیدا نه پیدا ستم -
نیابی به چون و چرا نیز راه/نه کهتر برین دست یابد نه شاه -
همه نیکویی باید و مردمی/جوانمردی و خوردن و خرمی -
جز اینت نبینم همی بهره یی/اگر کهتر آیی و گر شهره یی -
اگر ماند ایدر ز تو نام زشت/بدانجا نیابی تو خرم بهشت -
چنین ست رسم سرای کهن/سکندر شد و ماند ایدر سخن -
و.ک(357)
970910
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رستم، پیر و مرشد خود، گودرز را می ستاید
***
گودرز، پیر و مرشد رستم دستان. ستودن گودرز توسط رستم
***
سپنجاب و سغدش به گودرز داد/بسی پند و منشور آن مرز داد -
ستودش فراوان و کرد آفرین/که چون تو کسی نیست ز ایران زمین -
بزرگی و فر بلندی و داد/همان بزم و رزم از تو داریم یاد -
ترا با هنر گوهرست و خرد/روانت همی از تو رامش برد -
روا باشد ار پند من بشنوی/که آموزگار بزرگان تویی -