برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نیایش کیکاووس و کیخسرو و درخواست اجابت برای آشکار شدن محل اختفای افراسیاب

و.ک(355) 

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نیایش کیکاووس و کیخسرو و درخواست اجابت برای آشکار شدن محل اختفای افراسیاب 

***

 و زان پس نشستند بی انجمن/نیا و جهانجوی با رای زن -

 چنین گفت خسرو به کاووس شاه/جز از کردگاراز که جوییم راه -

 نیا چون شنید از نبیره سخن/یکی پند پیرانه افکند بن -

 بدو گفت ما همچنین بر دو اسب/بتازیم تا "خان آذرگشسب" -

 سر وتن بشوییم با پا ودست/چنانچون بود مرد یزدان پرست -

 بباشیم بر پیش آتش بپای/مگر پاک یزدان بود رهنمای -

 بجایی که او دارد آرامگاه/نماید نماینده ی داد راه -

 نشستند با باژ هر دو بر اسب/دوان تا سوی خان آذرگشسب -

 پر از بیم دل یک به یک پر امید/برفتند با جامه های سپید -

چو آتش بدیدند گریان شدند/چو بر آتش تیز بریان شدند - 

چو خسرو به آب مژه رخ بشست/بر افشاند دینار بر زند و  او ست -

بهادر امیرعضدی


اندرز گردیه به برادرش(بهرام چوبینه)

و.ک(356) 

970905

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

اندرز گردیه به برادرش(بهرام چوبینه)

***

 نصیحت گردیه به برادرش(بهرام چوبینه) در برهه ایی که بهرام چوبینه مدعی پادشاهی در رقابت با خسرو پرویز است. 

***

 چو خواهرش بشنید کامد ز راه/برادرش پر درد زان رزمگاه - 

بینداخت آن نامدار افسرش/بیاورد فرمانبری چادرش -

 بیامد به نزد برادر دمان /دلش خسته از درد و تیره روان -

 بدو گفت کای مهتر جنگجوی/چگونه شدی پیش خسرو بگوی -

 گر او از جوانی شود تیز و تند/مگردان تو در آشتی رای کند -

 تو را چند گویم سخن نشنوی/به پیش آوری تندی و بد خویی -

 نگر تا چه گوید سخن گوی بلخ/که باشد سخن گفتن راست تلخ -

 هرآنکس که آهوی تو با تو گفت/همه راستیها گشاد از نهفت -

 مکن رای ویرانی شهر خویش/ز گیتی چو بر داشتی بهر خویش - 

برین بر یکی داستان زد کسی/کجا بهره بودش ز دانش بسی - 

که خر شد، که خواهد زگاوان سر اوی/بیکباره گم کرد گوش و بر اوی -

 نکوهش مخواه از از جهان سر به سر/نبود از تبارت کسی تاجور -

 اگر نیستی در میان این جوان/نبودی من از داغ تیره روان - 

پدر زنده و تخت شاهی بجای/نهاده تو اندر میان پیش پای - 

جز از درد و نفرین نجویی همی/گل زهر خیره ببویی همی -    

بهادر امیرعضدی


ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش اول

970907

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش اول

***

در زندگی، چهره ای کریه و منحوس تر از مرگ وجود ندارد و شاهنامه به زیبا ترین و شیوا ترین شکل این واقعیت نا گریز و نا گزیر و محتوم که خود بخشی از زندگی ست را به تصویر می کشد.

***

کسی بی زمانه، به گیتی نمرد / نمرد، آنکه نام ِ بزرگی ببرد -

به نام ِ نکو گر بمیرم، رواست / مرا نام، بهتر که تن مرگ راست - 

 اگر صد بمانی و گر صد هزار/به خاک اندر آید سرانجام کار -

 جهان را چنین ست آیین و ساز/ندارد به مرگ از کسی چنگ باز - 


 چنین است هر چند مانیم دیر/نه پیل سرافراز ماند نه شیر - 

دل سنگ و سندان بترسد ز مرگ/رهایی نیابد از او بار و برگ -


 مرگ افراسیاب:

چنینست رسم سرای سپنج / نمانی درو جاودانه مرنج - 

نه دانا گذر یابد از چنگ مرگ / نه جنگ آوران زیر خفتان و ترگ - 

اگر شاه باشی وگر زردهشت / نهالی ز خاکست و بالین ز خشت - 

چنان دان که گیتی ترا دشمنست / زمین بستر و گور پیراهنست -


بهادر امیرعضدی


دیدگاه ها به اسکندر در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱ - حکیم بزرگوار طوس، در مرگ اسکندر چنین می سراید

و.ک(153,1)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

دیدگاه ها به اسکندر در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۱ - حکیم بزرگوار طوس، در مرگ اسکندر چنین می سراید

***

نکوهش  اسکندر، پس از مرگ از زبان حکیم طوس 

***

 چو تاج سپهر اندر آمد به زیر/بزرگان ز گفتار گشتند سیر - 

نهفتند صندوق او را به خاک/نیارد جهان از چنین ترس و باک -

 ز باد اندر آرد برد سوی دم/نه دادست پیدا نه پیدا ستم - 

نیابی به چون و چرا نیز راه/نه کهتر برین دست یابد نه شاه -

 همه نیکویی باید و مردمی/جوانمردی و خوردن و خرمی -

 جز اینت نبینم همی بهره یی/اگر کهتر آیی و گر شهره یی -

 اگر ماند ایدر ز تو نام زشت/بدانجا نیابی تو خرم بهشت - 

چنین ست رسم سرای کهن/سکندر شد و ماند ایدر سخن -

بهادر امیرعضدی

رستم، پیر و مرشد خود، گودرز را می ستاید

و.ک(357) 

970910  

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

رستم، پیر و مرشد خود، گودرز را می ستاید

***

 گودرز، پیر و مرشد رستم دستان. ستودن گودرز توسط رستم 

***

 سپنجاب و سغدش به گودرز داد/بسی پند و منشور آن مرز داد -

 ستودش فراوان و کرد آفرین/که چون تو کسی نیست ز ایران زمین -

 بزرگی و فر بلندی و داد/همان بزم و رزم از تو داریم یاد -

 ترا با هنر گوهرست و خرد/روانت همی از تو رامش برد -

 روا باشد ار پند من بشنوی/که آموزگار بزرگان تویی -

بهادر امیرعضدی