برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

مقایسه ی اسکندر و فریدون از زبان بهرام گور

و.ک(240)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

مقایسه ی اسکندر و فریدون از زبان بهرام گور

***

 چو نان خورده شد شاه بهرام گور / بفرمود جامی بزرگ از بلور - 

که آرد پریچهرهی میگسار / نهد بر کف دادگر شهریار - 

چنین گفت کان شهریار اردشیر / که برنا شد از بخت او مرد پیر - 

سر مایه او بود ما کهتریم / اگر کهتری را خود اندر خوریم - 

به رزم و به بزم و به رای و به خوان / جز او را جهاندار گیتی مخوان - 


"بدانگه که اسکندر آمد ز روم / به ایران و ویران شد این مرز و بوم" - 

"کجا ناجوانمرد بود و درشت / چو سی و شش از شهریاران بکشت" -

لب خسروان پر ز نفرین اوست / همه روی گیتی پر از کین اوست - 


"کجا بر فریدون کنند آفرین / برویست نفرین ز جویای کین"-

 مبادا جز از نیکویی در جهان / ز من در میان کهان و مهان -

بهادر امیرعضدی

مال و ثروت

و.ک(241)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

مال و ثروت 

***

 هم آرایش پادشاهی بود / جهان بیدرم در تباهی بود -

شود بیدرم شاه بیدادگر / تهی دست را نیست هوش و هنر -


 چو بی گنج باشی نپاید سپاه / تو را زیردستان نخوانند شاه -

سگ آن به که خواهنده ی نان بود / چو سیرش کنی دشمن جان بود -

بهادر امیرعضدی

مناظره ی خراد برزین با قیصر روم - 1

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

مناظره ی خراد برزین با قیصر روم - 1

***

بخش نخستین، درباب آیین هندوان

***

 هرآنکس که او دفتر هندوان / بخواند شود شاد و روشن روان -

 بپرسید قیصر که هندی زراه / همی تا کجا برکشد پایگاه -

 زدین پرستندگان بر چیند / همه بت پرستند گر خود کیند - 

چنین گفت خراد برزین که راه / به هند اندرون گاو شاهست و ماه -

به یزدان نگروند و گردان سپهر / ندارد کسی برتن خویش مهر -

 ز خورشید گردنده بر بگذرند / چوما را ز دانندگان نشمرند - 

هرآنکس که او آتشی بر فروخت / شد اندر میان خویشتن را بسوخت -

 یکی آتشی داند اندر هوا / به فرمان یزدان فرمان روا - 

که دانای هندوش خواند اثیر / سخنهای نعز آورد دلپذیر -

 چنین گفت که آتش به آتش رسید / گناهش ز کردار شد ناپدید - 

ازان ناگزیر آتش افروختن / همان راستی خواند این سوختن -

 همان گفت وگوی شما نیست راست / برین بر روان مسیحا گواست -

مناظره ی خراد برزین با قیصر روم - 2

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

مناظره ی خراد برزین با قیصر روم - 2

***

بخش دوم، در باب آیین عیسی مسیح بزرگوار

***

نبینی که عیسی مریم چه گفت / بدانگه که بگشاد راز از نهفت -

 که پیراهنت گر ستاند کسی / میآویز با او به تندی بسی -

 وگر بر زند کف به رخسار تو / شود تیره زان زخم دیدار تو -

 مزن هم چنان تا بماندت نام / خردمند را نام بهتر ز کام -

 به سوتام*۱ را بس کن از خوردنی / مجو ار نباشدت گستردنی -

 بدین سر بدی را به بد مشمرید / بیآزار ازین تیرگی بگذرید - 

شما را هوا بر خرد شاه گشت / دل از آز بسیار بیراه گشت -

 که ایوانهاتان بکیوان رسید / شماری که شد گنجتان را کلید - 

ابا گنجتان نیز چندان سپاه / زرههای رومی و رومی کلاه -

 بهر جای بیداد لشکر کشید / ز آسودگی تیغها برکشید - 

همی چشمه گردد بیابان ز خون / مسیحا نبود اندرین رهنمون - 

یکی بینوا مرد درویش بود / که نانش ز رنج تن خویش بود - 

جز از ترف *۲ و شیرش نبودی خورش / فزونیش رخبین*۳ بدی پرورش -

 چو آورد مرد جهودش بمشت / چوبی یار وبیچاره دیدش بکشت -

 همان کشته را نیز بر دار کرد -  بران دار بر مرو را خوار کرد -

 چو روشن روان گشت و دانش پذیر /سخن گوی و داننده و یادگیر -

به پیغمبری نیز هنگام یافت / به برنایی از زیرکی کام یافت - 

تو گویی که فرزند یزدان بد اوی / بران دار برگشته خندان بد اوی - 

بخندد برین بر خردمند مرد / تو گر بخردی گرد این فن مگرد -  

که هست او ز فرزند و زن بی نیاز / به نزدیک او آشکارست راز - 

..................

پ ن:

*۱ سوتام : ناچیز، قلیل، کم

*۲ ترف : کشک سیاه ، قره قرون

*۳ : رخبین : ماست چکیده


مناظره ی خراد برزین با قیصر روم -3

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

مناظره ی خراد برزین با قیصر روم - 3 

***

بخش سوم، در باب "به دینی"

***

چه پیچی ز دین کیومرثی / هم از راه و آیین طهمورثی -

 که گویند دارا ی گیهان یکیست / جز از بندگی کردنت رای نیست -

 جهاندار دهقان یزدان پرست / چو بر واژه، برسم بگیرد بدست -

 نشاید چشیدن یکی قطره آب / گر از تشنگی آب بیند بخواب - 

به یزدان پناهد به روز نبرد / نخواهد به جنگ اندرون آب سرد -

 همان قبله شان برترین گوهرست / که از آب و خاک و هوا برترست -

 نباشند شاهان ما دین فروش / بفرمان دارنده دارند گوش -

 بدینار وگوهر نباشند شاد / نجویند نام و نشان جز بداد -

ببخشیدن کاخهای بلند / دگر شاد کردن دل مستمند -

 سه دیگر، کسی کو به روز نبرد /بپوشد رخ شید گردان بگرد -

 بر و بوم دارد ز دشمن نگاه / جزین را نخواهد خردمند شاه -

 

"جز از راستی هرک جوید ز دین / برو باد، نفرین بی آفرین" -


 چو بشنید قیصر پسند آمدش / سخنهای او سودمند آمدش -

 بدو گفت آن کو جهان آفرید / تو را نامدار مهان آفرید -

 سخنهای پاک از تو باید شنید / تو داری در رازها را کلید -

 کسی را کزین گونه کهتربود / سرش ز افسر ماه برتر بود -

 درم خواست از گنج و دینار خواست / یکی افسری نامبردار خواست - 

بدو داد و بسیار کرد آفرین / که آباد باد از تو ایران زمین -