برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش هفتم - عرفان فرجامین بهرام گور

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش هفتم - عرفان فرجامین بهرام گور:

 چو بشنید بهرام و کرد / ز دانش غم نارسیده نخورد -

بدو گفت کوتاه شد داوری/  که گیتی سه روزست چون بنگری - 

چو دی رفت و فردا نیامد هنوز/نباشم ز اندیشه امروز کوز * - 

چو بخشیدنی باشد و تاج و تخت / نخواهم ز گیتی ازین بیش رخت - 

بفرمود پس تا خراج جهان/ نخواهند نیز از کهان و مهان - 

به هر شهر مردی پدیدار کرد/ سر خفته از خواب بیدار کرد - 

بدان تا نجویند پیکار نیز/  نیاید ز پیکار افگار نیز - 

ز گنج آنچ بایستشان خوردنی/  ز پوشیدنی گر ز گستردنی - 

بدین پرخرد موبدان داد و گفت  /  که نیک و بد از من نباید نهفت - 

میان سخنها میانجی بوید  /  نخواهند چیزی کرانجی ** بوید - 

مرا از به و بتر آگه کنید  /  ز بدها گمانیم کوته کنید - 

پراگنده شد موبد اندر جهان  /  نماند ایچ نیک و بد اندر نهان - 

بران پر خرد کارها بسته شد  /  ز هر کشوری نامه پیوسته شد - 

که از داد و پیکاری و خواسته  /  خرد شد به مغز اندرون کاسته - 

ز بس جنگ و خون ریختن در جهان  /  جوانان ندانند ارج مهان - 

دل آگنده گردد جوان را به چیز  /  نبیند هم از شاه و موبد به نیز - 

برینگونه چون نامه پیوسته شد  / ز خون ریختن شاه دل خسته شد -

.........................................................................................

 پ ن:

* کوز : گوژ ، قوز ، خمیده ، مراد سرافکنده و شرمسار 

** کرانجی : کرانه چی، کناره گیری، متضاد میانجی گری.


بهادر امیرعضدی

سرانجام شوم ِ چیرگی خوی بد ِ هرمزد انوشیروان و تعدی به اطرافیانش

و.ک(242)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

سرانجام شوم هرمزد انوشیروان و تعدی به اطرافیانش:

***

چنین بود تا شد بزرگیش راست / هرآن چیز درپادشاهی که خواست - 

برآشفت وخوی بد آورد پیش / به یکسو شد از راه آیین وکیش - 

هرآنکس که نزد پدرش ارجمند / بدی شاد و ایمن زبیم گزند -

 یکایک تبه کردشان بیگناه / بدین گونه بد رای و آیین شاه - 

سه مرد از دبیران نوشین روان / یکی پیر ودانا و دیگر جوان - 

چو ایزد گشسب و دگر برزمهر / دبیر خردمند با فر وچهر -

سه دیگر که ماه آذرش بود نام /  خردمند و روشن دل و شادکام -

بر تخت نوشین روان این سه پیر /  چو دستور بودند وهمچون وزیر -

همیخواست هرمز کزین هرسه مرد /  یکایک برآرد بناگاه گرد - 

همی بود ز ایشان دلش پرهراس / که روزی شوند اندرو ناسپاس -

به ایزد گشسب آن زمان دست آخت /  به بیهوده بر بند و زندانش ساخت -

دل موبد موبدان تنگ شد /  رخانش ز اندیشه بیرنگ شد - 

که موبد بد وپاک بودش سرشت /  بمردی ورا نام بد زردهشت -

بهادر امیرعضدی

(45) اصطلاح ِ "دَکّا ً دَکّا"، زدی، میخوری، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

چند اصطلاح کوچه و بازار در شاهنامه فردوسی

***

(45) اصطلاح ِ  "دَکّا ً  دَکّا"، زدی، میخوری.

هشدار حکیم فرزانه ی طوس، به کین توزان با شقاوت.

***

 همی ترس ازین برگراینده دهر /  مگر زهر سازد بدین پای زهر - 

کسی را که خون ریختن پیشه گشت /  دل دشمنان پر ز اندیشه گشت - 

بریزند خونش بران هم نشان /  که او ریخت خون سر سرکشان -

و
"بکُشی، می کُشندَت"، در آیین زرتشت:
***

حکیم طوس در بخش کشتن بیدرفش بدست اسفندیار به کین خواهی زریر:
سر پیر جادوش بنهاد پیش/کشنده بکشت اینت آیین و کیش-


بهادر امیرعضدی

بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۱)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۱)

***

رد و رگه ی بستر و کانال ِ اقتصادی و بازرگانی، در قامت ِ روزنه ی نفوذ دشمنان و بیگانگان در شاهنامه.

***

رستم در قالب بازرگانان به توران زمین رخنه میکند و بیژن ِ گیو را نجات می دهد.

***

پرسش کیکاووس از رستم:

 برای رهایی بیژن از چاه افراسیاب، چه ترفندی بکار خواهی بست:

 ز رستم بپرسید پس شهریار / که چون راند خواهی برین گونه کار - 


رستم در پاسخ به کیکاووس:

 چنین گفت رستم بشاه جهان / که این کار ببسیچم اندر نهان - 

کلید چنین بند باشد فریب / نباید برین کار کردن نهیب - 

نه هنگام گرزست و تیغ و سنان / بدین کار باید کشیدن عنان - 

فراوان گهر باید و زرو سیم / برفتن پر امید و بودن به بیم - 

بکردار بازارگانان شدن / شکیبا فراوان بتوران بدن -

ز گستردنی هم ز پوشیدنی/ بباید بهایی و بخشیدنی-

 

تهمتن بار و بنه ی کاروان را تدارک میبیند:
 تهمتن بیامد همه بنگرید/ هر آنچش ببایست زان برگزید-
ازان صد شتر بار دینار کرد/ صد اشتر ز گنج درم بار کرد-

 

 و هفت گرد از میان گردان بر می گزیند:
چو گرگین و چون زنگهی شاوران/ دگر گستهم شیر جنگ آوران-
چهارم گرازه که راند سپاه/ فروهل نگهبان تخت و کلاه-
چو فرهاد و رهام گرد دلیر/ چو اشکش که صید آورد نره شیر-
 چنین هفت یل باید آراسته/ نگهبان این لشکر و خواسته-
همه تاج و زیور بینداختند/ چنانچون ببایست برساختند-


 رفتن رستم زال به توران به آیین بازرگانان:

 همه جامه برسان بازارگان / بپوشید و بگشاد بند از میان - 

گشادند گردان کمرهای سیم / بپوشیدشان جامه های گلیم - 

سوی شهر توران نهادند روی / یکی کاروانی پر از رنگ و بوی - 

گرانمایه هفت اسب با کاروان / یکی رخش و دیگر نشست گوان - 

صد اشتر همه بار او گوهرا / صد اشتر همه جامهی لشکرا -


رسیدن رستم زال به توران به آیین بازرگانان:

 بپرسید و گفت از کجایی بگوی / چه مردی و چون آمدی پوی پوی - 

بدو گفت رستم ترا کهترم / بشهر تو کرد ایزد آبشخورم - 

ببازارگانی ز ایران بتور / بپیمودم این راه دشوار و دور - 

فروشنده ام هم خریدار نیز / فروشم بخرّم ز هر گونه چیز -

بهادر امیرعضدی

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه ۱۴


951209

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین شاهنامه   ۱۴

***

شاهنامه، تنها ویترین ِ گیر و دار و کُشت و کُشتار، که به نوعی از ملزومات کشور گشایی و سرحد داری حکومتگرانست، نیست. رنگین کمانی از بیتهای لطیف، تغزلی و مخملین نیز هست. مغازله ی شب و روز در ابتدای داستان ها و فراز و فرودهای حساس، در جای جای شاهنامه و به وفور مشهود ست.شاهنامه ی حکیمِ طوس، « همه خنجر و تیر و گرز وکمان / نباشد سراسر همه بی گمان »  -  ( بخش چهاردهم )

***

رویارویی شب و روز در شاهنامه.

*** 

چو از چشم، خورشید شد ناپدید / شب تیره بر کوه دامن کشید - 

بدانگه که آرام گیرد جهان / شود آشکارای گیتی نهان -

 که لشکر کشد تیره شب پیش روز / بگردد سر هور گیتی فروز - 


 چو برزد سر از چنگ خرچنگ هور / جهان شد پر از جنگ و آهنگ و شور -

 

چو خورشید پیراهن قیرگون / بدرید و آمد ز پرده برون -

 

چو خورشید تیغ از میان برکشید / شب تیره گشت از جهان ناپدید - 


چو خورشید را پشت باریک شد / ز دیدار شب روز تاریک شد -


بهادر امیرعضدی