برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

"سان دیدن" و "اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"، در شاهنامه

و.ک(262)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

"سان دیدن"  و  "اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"،  در شاهنامه

***

الگو برداری  و اقتباسی از شاهنامه، در خصوصِ "سان دیدن"، امری تشریفاتی در ارتش و در مراسمِ استقبال و نیز بدرقه ی سران کشورهای میهمان. و همین گونه، الگو گرفتن از شاهنامه، در "اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"، که امریست روزمره و "روتین" در پادگان های نظامی:

همی بود بر پیل در پهن دشت /  "بدان تا سپه پیش او بر گذشت" -

 نخستین فریبرز بد پیش رو /  که بگذشت پیش جهاندار نو -

 ابا گرز و با تاج و زرینه کفش /  پس پشت، خورشید پیکر درفش - 

بر او آفرین کرد شاه جهان  /  که بیشی ترا باد و فر مهان -

 پس شاه، گودرز کشواد بود /   که با جوشن و گرز و پولاد بود - 

به چپ رفت رهام نیو /  سوی راستش چون سرافراز گیو -

 پس پشت، شیدوش یل، با درفش /  زمین گشته از شیر پیکر، بنفش -

 هزار از پس پشت آن سرفراز /  عناندار با نیزه های دراز - 

پس پشت گودرز گستهم بود /  که فرزند بیدارگژدهم بود -

 پس گستهم اشکش تیز گوش  /  که با زور و دل بود و با مغز و هوش - 

گرازه سر تخمه ی گیوگان /  همی رفت پرخاشجوی و ژکان -

 ز پشت سپهبد فرامرز بود /  که با فر و با گرز و با ارز بود -

 سپه چون فراوان شد از هر دری / همی آمد از هر سویی لشکری - 

بیامد ز کاخ همایون همای / خود مرزبانان پاکیزه رای -

 بدان تا سپه پیش او بگذرند / تن و نام و دیوانها بشمرند - 

همی بود چندی بران پهن دشت / چو لشکر فراوان بر او بر گذشت  -


"اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"

*** 

زاد فرخ، در تدارک کودتا علیه خسرو پرویز، نام دوم و بد شگونِ شیرویه، پسر خسرو پرویز(قباد) را برای "نام شب" یا "رمزِ عبور" بر گزید:

 همه پاسبانان بنام "قباد" / همی کرد باید به هر پاس یاد -

و

  همه پاسبانان به نام "قباد" / چو آواز دادند، کردند یاد - 


بهادر امیرعضدی


ریشه ی در جه ی نظامی" اُستُوار در ارتش " ایران، در شاهنامه

و.ک(263)

930801

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

ریشه ی در جه ی نظامی" اُستُوار در ارتش " ایران، در شاهنامه

***

فرستاد تا " استواران " خویش / جهان دیده و نامداران خویش - 

 

 فرستاد با او یکی " اُستُوار " / ز ایوان به نزدیک آن سوگوار - 


 چنین گفت رومی که گر شهریار / فرستد مرا با یکی " اُستُوار " -


بهادر امیرعضدی

« بزهکاری بیماریست »، در شاهنامه فردوسی

و.ک(264)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

« بزهکاری بیماریست »، در شاهنامه فردوسی.

***

آنکس که خستو* شود بر گناه، چو بیمار زارست . 

*** 

ز کارآگهان، موبدی نیکخواه / چنان بد، که برخاست بر پیشگاه -

که گاهی گنه بگذرانی همی / به بد، نام آنکس، نخوانی همی -

هم این را، دگرباره آویزش ست / گنهکار اگر چند با پوزش ست -

به پاسخ چنین بود توقیع شاه / که « آنکس که خستو شود بر گناه -

چو بیمار زارست و ما چون پزشک » / ز دارو گریزان و ریزان سرشک -

« به یک دارو ار او نگردد درست / زبان از پزشکی نخواهیم شست » - 

.........................................................................................
پ ن:
* خستو، معترف، مُقِر

بهادر امیرعضدی

دیو در شاهنامه

 و.ک(019)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

دیو در شاهنامه: 

تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کو ندارد ز یزدان سپاس - 

هر آن کو گذشت از ره مردمی / ز دیوان شمر مشمرش آدمی -

خرد گر بدین گفت ها نگرود / مگر نیک معنیش می نشنود -

گر آن پهلوانی بود زورمند/ببازو ستبر و ببالا بلند-
گوان* خوان و اکوان دیوش مخوان/که بر پهلوانی بگردد زیان-
***

دیو در اوستا دئوه ( daeva) ، در پهلوی ساسانیک دیو (dev) ، در زبان سانسکریت دیوا (deva) در زبان یونانی زئوس (zeus) ، در لاتین دئوس (deus) ، فرانسوی دیو (dive) - "استاد پور داوود - شیت ها جلد یک - ص29" .


   " خدایان ارتشتار یا دئوه ها (دیوان) : این گونه خدایان، خدایان جنگجو هستند که در راس آنها ایندره indara قرار دارد که خدای طوفان است، (به وجود آورنده ی باران* های سیلابی) .


همچنین خدای جنگ و نبرد نیز به شمار می آید و پشتیبان آریایی ها و همراه جنگجوی  ودا veda است . (ژاله آموزگار تاریخ اساطیری ایران ص11) - واژه دیو برای دشمنان دینی غیر آریایی

……………………………...................…......................................

 پ ن:

*   « بردگان نیز اسپارتاکوس را "آورنده باران" لقب داده بودند » . 

* گوان خوان، گو آن خوان، آنرا(او را) "گَو"  یا "گُو"بخوان و اکوان دیو مخوان چرا که در زبان پهلوی، پهلوان زورمند را گو همی خوانند.  

بهادر امیرعضدی

« علم بهترست یا ثروت »، در شاهنامه فردوسی

و.ک(264)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

« علم بهترست یا ثروت  »، در شاهنامه فردوسی.

*** 

ز دانا بپرسید پس دادگر/ که فرهنگ بهتر بود گر گهر - 

 چنین داد پاسخ بدو رهنمون / که فرهنگ باشد ز گوهر فزون - 

 گهر بی هنر زار و خوارست و سست / به فرهنگ باشد روان تندرست - 


بهادر امیرعضدی