و.ک(262)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
"سان دیدن" و "اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"، در شاهنامه
***
الگو برداری و اقتباسی از شاهنامه، در خصوصِ "سان دیدن"، امری تشریفاتی در ارتش و در مراسمِ استقبال و نیز بدرقه ی سران کشورهای میهمان. و همین گونه، الگو گرفتن از شاهنامه، در "اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"، که امریست روزمره و "روتین" در پادگان های نظامی:
همی بود بر پیل در پهن دشت / "بدان تا سپه پیش او بر گذشت" -
نخستین فریبرز بد پیش رو / که بگذشت پیش جهاندار نو -
ابا گرز و با تاج و زرینه کفش / پس پشت، خورشید پیکر درفش -
بر او آفرین کرد شاه جهان / که بیشی ترا باد و فر مهان -
پس شاه، گودرز کشواد بود / که با جوشن و گرز و پولاد بود -
به چپ رفت رهام نیو / سوی راستش چون سرافراز گیو -
پس پشت، شیدوش یل، با درفش / زمین گشته از شیر پیکر، بنفش -
هزار از پس پشت آن سرفراز / عناندار با نیزه های دراز -
پس پشت گودرز گستهم بود / که فرزند بیدارگژدهم بود -
پس گستهم اشکش تیز گوش / که با زور و دل بود و با مغز و هوش -
گرازه سر تخمه ی گیوگان / همی رفت پرخاشجوی و ژکان -
ز پشت سپهبد فرامرز بود / که با فر و با گرز و با ارز بود -
سپه چون فراوان شد از هر دری / همی آمد از هر سویی لشکری -
بیامد ز کاخ همایون همای / خود مرزبانان پاکیزه رای -
بدان تا سپه پیش او بگذرند / تن و نام و دیوانها بشمرند -
همی بود چندی بران پهن دشت / چو لشکر فراوان بر او بر گذشت -
"اسمِ شب" یا "رمزِ عبور"
***
زاد فرخ، در تدارک کودتا علیه خسرو پرویز، نام دوم و بد شگونِ شیرویه، پسر خسرو پرویز(قباد) را برای "نام شب" یا "رمزِ عبور" بر گزید:
همه پاسبانان بنام "قباد" / همی کرد باید به هر پاس یاد -
و
همه پاسبانان به نام "قباد" / چو آواز دادند، کردند یاد -
بهادر امیرعضدی
و.ک(263)
930801
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ریشه ی در جه ی نظامی" اُستُوار در ارتش " ایران، در شاهنامه
***
فرستاد تا " استواران " خویش / جهان دیده و نامداران خویش -
فرستاد با او یکی " اُستُوار " / ز ایوان به نزدیک آن سوگوار -
چنین گفت رومی که گر شهریار / فرستد مرا با یکی " اُستُوار " -
و.ک(264)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
« بزهکاری بیماریست »، در شاهنامه فردوسی.
***
آنکس که خستو* شود بر گناه، چو بیمار زارست .
***
ز کارآگهان، موبدی نیکخواه / چنان بد، که برخاست بر پیشگاه -
که گاهی گنه بگذرانی همی / به بد، نام آنکس، نخوانی همی -
هم این را، دگرباره آویزش ست / گنهکار اگر چند با پوزش ست -
به پاسخ چنین بود توقیع شاه / که « آنکس که خستو شود بر گناه -
چو بیمار زارست و ما چون پزشک » / ز دارو گریزان و ریزان سرشک -
« به یک دارو ار او نگردد درست / زبان از پزشکی نخواهیم شست » -
و.ک(019)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
دیو در شاهنامه:
تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کو ندارد ز یزدان سپاس -
هر آن کو گذشت از ره مردمی / ز دیوان شمر مشمرش آدمی -
خرد گر بدین گفت ها نگرود / مگر نیک معنیش می نشنود -
گر آن پهلوانی بود زورمند/ببازو ستبر و ببالا بلند-
گوان* خوان و اکوان دیوش مخوان/که بر پهلوانی بگردد زیان-
***
دیو در اوستا دئوه ( daeva) ، در پهلوی ساسانیک دیو (dev) ، در زبان سانسکریت دیوا (deva) در زبان یونانی زئوس (zeus) ، در لاتین دئوس (deus) ، فرانسوی دیو (dive) - "استاد پور داوود - شیت ها جلد یک - ص29" .
" خدایان ارتشتار یا دئوه ها (دیوان) : این گونه خدایان، خدایان جنگجو هستند که در راس آنها ایندره indara قرار دارد که خدای طوفان است، (به وجود آورنده ی باران* های سیلابی) .
همچنین خدای جنگ و نبرد نیز به شمار می آید و پشتیبان آریایی ها و همراه جنگجوی ودا veda است . (ژاله آموزگار تاریخ اساطیری ایران ص11) - واژه دیو برای دشمنان دینی غیر آریایی
……………………………...................…......................................
پ ن:
* « بردگان نیز اسپارتاکوس را "آورنده باران" لقب داده بودند » .
* گوان خوان، گو آن خوان، آنرا(او را) "گَو" یا "گُو"بخوان و اکوان دیو مخوان چرا که در زبان پهلوی، پهلوان زورمند را گو همی خوانند.
بهادر امیرعضدی
و.ک(264)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
« علم بهترست یا ثروت »، در شاهنامه فردوسی.
***
ز دانا بپرسید پس دادگر/ که فرهنگ بهتر بود گر گهر -
چنین داد پاسخ بدو رهنمون / که فرهنگ باشد ز گوهر فزون -
گهر بی هنر زار و خوارست و سست / به فرهنگ باشد روان تندرست -
بهادر امیرعضدی