برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رد یابی دو گانه ی فر و فره ی ایزدی در شاهنامه - بخش (7) - فره ی ایزدی و شاپور ذوالاکتاف
***
فره ی ایزدی و شاپور اورمزد نرسی(شاپور ذوالاکتاف):
چهل روزه شد رود و می خواستند/یکی تخت شاهی بیاراستند-
به سر برش تاجی برآویختند/بران تاج زر و درم ریختند-
چهل روز بگذشت بر خوب چهر/یکی کودک آمد چو تابنده مهر-
ورا موبدش نام شاپور کرد/بران شادمانی یکی سور کرد-
تو گویی(همانا، انگاری، پنداری) که یزدان، "به مانند" فره ایزدی، "سایه ی" درفش خردمندی بر سر شاپور نوزاد انداخته باشد:
تو گفتی همی فره ایزدیست/برو سایهٔ رایت بخردیست-
برفتند گردان زرین کمر/بیاویختند از برش تاج زر-
چو آن خرد را سیر دادند شیر/نوشتند پس در میان حریر-
چهل روزه را زیر آن تاج زر/نهادند بر تخت فرخ پدر-
.........................................................................................
پ ن:
فر، به منزله ی فر و بُرز، شان و شوکت و شکوه، بزرگی و عظمت، جایگاه و پایگاه خاص و ویژه، مقام و منزلت.
فَرّ ِه، فَرّ ِه ی ایزدی،
***
در باور زرتشت، فره ایزدی، ویژه ی شاهان ست و بن مایه ی "فره ی ایزدی"، بر بینان ِ باور دین بهی استوار ست و بیشتر در عهد گشتاسب و لهراسب ست که واژه ی فره ایزدی در شاهنامه به قید قلم در آمده ست.
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رد یابی دو گانه ی فر و فره ی ایزدی در شاهنامه - بخش (6) - کیخسرو و فره ی ایزدی
***
شیده افراسیاب دو بار در کیخسرو فره ایزدی می بیند:
چو شیده دل و زور خسرو بدید/ز مژگان سرشکش برخ برچکید-
بدانست کان فره ایزدیست/ازو بر تن خویش باید گریست-
و
گر ایدر مرا هوش بر دست اوست/نه دشمن ز من باز دارد نه دوست-
ندانم من این زور مردی ز چیست/برین نامور فره ایزدیست-
.............................................................................
پ ن:
در باور زرتشت، فره ایزدی، ویژه ی شاهان ست و بن مایه ی "فره ی ایزدی"، بر بینان ِ باور دین بهی استوار ست و بیشتر در عهد گشتاسب و لهراسب ست که واژه ی فره ایزدی در شاهنامه به قید قلم در آمده ست.
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رد یابی دو گانه ی فر و فره ی ایزدی در شاهنامه - بخش (5) - گریز فره ی ایزدی از سر ِ گشتاسب.
***
پشوتن در گُرم و گداز از دست دادن برادر ست:
به ابر اندر آمد خروش سپاه/پشوتن بیامد به ایوان شاه-
خروشید و دیدش نَبُردَش نماز/بیامد به نزدیک تختش فراز-
به آواز گفت ای سر سرکشان/ز برگشتن بختت آمد نشان-
پشوتن ِ در گُرم و گداز، "گریز ِ" فره ایزدی را از سر ِ پدرش گشتاسب می بیند:
ازین با تن خویش بد کرده ای/دم از شهر ایران برآورده ای-
ز تو دور شد فره و بخردی/بیابی تو بادافره ایزدی-
شکسته شد این نامور پشت تو/کزین پس بود باد در مشت تو-
پسر را به خون دادی از بهر تخت/که مه تخت بیناد چشمت مه بخت-
.........................................................................................
پ ن:
در باور زرتشت، فره ایزدی، ویژه ی شاهان ست و بن مایه ی "فره ی ایزدی"، بر بینان ِ باور دین بهی استوار ست و بیشتر در عهد گشتاسب و لهراسب ست که واژه ی فره ایزدی در شاهنامه به قید قلم در آمده ست.
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رد یابی دو گانه ی فر و فره ی ایزدی در شاهنامه - بخش (4) -
***
اسفندیار، پند و خواهش مادر فَرّه مند خود را به گوش جان نمی نیوشد و با توشه ی کبر و غرور خود و با ره توشه ی بنه ی خود خواهی و آزمندی پدرش گشتاسب، پای در راستای بیداد و شر و ویرانگری می گذارد.
***
به شبگیر هنگام بانگ خروس/ز درگاه برخاست آوای کوس-
چو پیلی به اسپ اندر آورد پای/بیاورد چون باد لشکر ز جای-
همی رفت تا پیشش آمد دو راه/فرو ماند بر جای پیل و سپاه-
دژ گنبدان بود راهش یکی/دگر سوی زاول کشید اندکی-
گویی که این کبر اسفندیار و خودخواهی گشتاسب هم در بدو امر، خدا(یزدان) را هم خوش نیامده و "آیت" و نشانه برای باز داشتن اسفندیار از نیت شر و پلید ش "نازل" کرده باشد:
شتر آنک در پیش بودش بخفت/تو گفتی که گشتست با خاک جفت-
گویی گوش ناشنوای اسفندیار جاه طلب، ندای سروش غیب را هم بر نمی تابد و چوب جهل و نابخردی و غرور بر سر شتر نواخته می شود:
همی چوب زد بر سرش ساروان/ز رفتن بماند آن زمان کاروان-
اسفندیار، آیت و نشانه را سدّ راه می بیند و محو و نابودش میکند:
جهان جوی را آن بد آمد به فال/بفرمود کش سر ببرند و یال-
بلکه فره ایزدی یزدان پاک، زشتی و پلیدی افکارش را پاک گرداند:
بدان تا بدو بازگردد بدی/نباشد بجز فره ایزدی-
با قربانی کردن شتر(این نماد و نشان هشدار دهنده)، گویی که فره ایزدی به داد اسفندیار میرسد:
بریدند پرخاشجویان سرش/بدو بازگشت آن زمان اخترش-
و بدین سان، اسفندیار که "غمین" و شرمنده از محو ِ "آیت و نشانه های سروش" و شرمنده از خودست، بفرجام، "شتر را مُرده" و "پهلوون زنده را عشق" می یابد:
غمی گشت زان اشتر اسفندیار/گرفت آن زمان اختر شوم خوار-
چنین گفت کانکس که پیروز گشت/سر بخت او گیتی افروز گشت-
گویی که اسفندیار با "سبک بار شدن" از زمین گذاشتن بار و بنه ی ره توشه ی کبر خود و خودخواهی پدر، به "سبک بالی"، نشاط و نشئه عافیت رسیده باشد:
بد و نیک هر دو ز یزدان بود/لب مرد باید که خندان بود-
گویا این "نشاط و نشئه"، دیری نمی پاید و چندان هم پایا نیست. چرا که این بار، این کوله بار ِ عظیم و کمر شکن ِ بیم و باک و هراس از تهمتن ست که بر کتف و یالش "سنگینی" میکند:
وزانجا بیامد سوی هیرمند/همی بود ترسان ز بیم گزند-
.........................................................................................
پ ن:
در باور زرتشت، فره ایزدی، ویژه ی شاهان ست و بن مایه ی "فره ی ایزدی"، بر بینان ِ باور دین بهی استوار ست و بیشتر در عهد گشتاسب و لهراسب ست که واژه ی فره ایزدی در شاهنامه به قید قلم در آمده ست.
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رد یابی دو گانه ی فر و فره ی ایزدی در شاهنامه - بخش (3) - گشتاسب و فره ی ایزدی
***
کتایون قیصر رومی، گشتاسب را می بیند:
چو از دور گشتاسپ را دید گفت/که آن خواب سر برکشید از نهفت-
چو دستور آموزگار آن بدید/هم اندر زمان پیش قیصر دوید-
که مردی گزین کرد از انجمن/به بالای سرو سهی در چمن-
به رخ چون گلستان و با یال و کفت/که هرکش ببیند بماند شگفت-
دستور قیصر به قیصر:
تو گویی(همانا، انگاری، پنداری) که او یکپارچه فره ایزدیست. یک پارچه فَرّ و بُرز ست و شکوه و شان و شوکت:
بد آنست کو را ندانیم کیست/تو گویی همه فره ایزدیست-
قیصر روم:
چنین داد پاسخ که دختر مباد/که از پرده عیب آورد بر نژاد-
اگر من سپارم بدو دخترم/به ننگ اندرون پست گردد سرم-
............................................................................
پ ن:
در باور زرتشت، فره ایزدی، ویژه ی شاهان ست و بن مایه ی "فره ی ایزدی"، بر بینان ِ باور دین بهی استوار ست و بیشتر در عهد گشتاسب و لهراسب ست که واژه ی فره ایزدی در شاهنامه به قید قلم در آمده ست.
بهادر امیرعضدی