و.ک(308,1)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
اسکندر، جویای شگفتی های جهان، در شاهنامه - ۱
***
رَدّ پیشینه ی "صورِ اسرافیل"، در آثار مولانا ، خاقانی و انوری و جامی در شاهنامه ی فردوسی.
***
سکندر چو بشنید شد سوی کوه / به دیدار، بر تیغ شد بی گروه –
"سرافیل" را دید "صوری" به دست / بر افراخته سر ز جای نشست -
پر از باد لب، دیدگان پر ز نم / که فرمان یزدان کی آید که دم -
چو بر کوه روی سکندر بدید / چو رعد خروشان فغان بر کشید -
که ای بنده ی آز چندین مکوش / که روزی به گوش آیدت یک خروش -
که چندین مرنج از پی تاج و تخت / به رفتن بیارای و بر بند رخت –
اسکندر و چندی از ملزمانش از کوه پایین آمده به شب میخورند . و ندایی از کوه شنیده می شود که، هرکه از دامنه سنگ بر دارد پشیمان شود . وانکس نیز بر ندارد پشیمان تر . گروهی سنگهای برداشته شده را عبث پنداشته پشیمان میشوند و گروهی از کاهلی، بر زمینشان می ریزند . و گروهی حملشان می کنند:
یکی برد زان سنگ و دیگر نبرد / یکی دیگر از کاهلی داشت خرد -
تا همگی به روشنایی روز می خورند:
چو از آب حیوان به هامون شدند / ز تاریکی راه بیرون شدند –
آنگاه، آستین و آستر و برهایشان را کاویدند:
بجستند هر کس بر و آستی / پدیدار شد کژی و کاستی -
کنار یکی پر ز یاقوت بود / یکی را پر از گوهر نابسود -
پشیمان شد آنکس که کم داشتی / زبرجد چنان خار بگذاشتی -
پشیمان تر انکس که خود بر نداشت / ازان گوهر پر بها سر بگاشت -
..............................................................................
پادشاهی اسکندر بخش ۳۵
مولانای رومی:
چون تو سرافیل دلی زنده کن آب و گلی / دردم ز راه مقبلی در گوش ما نفخه خدا –
دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل / امین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد -
ز آواز اسرافیل ما روشن شود قندیل ما / زنده شویم از مردن آن مهر جان آن مهر جان-
خاقانی:
خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحهٔ رضوان و زیور حورا -
انوری:
به صدا و ندای اسرافیل / که منادی و منهی حشرست -
جامی:
سخن آواز پر جبریل است / روحبخش دم اسرافیل است -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
"صنعت ِ ادبی ِ ایجاز" در شاهنامه - ۷
***
نبوغِ اعجاب انگیز، در ناب گویی فردوسی، همراه با ( تجسمِ حالت و کنش):ز گفتار او تیز شد مرد هوش/"بجست و گرفتش" یکایک دو گوش-
" بیفشرد و برکند هر دو ز بن/نگفت از بد و نیک با او سخن "-
برآمد ز ناگه، « دِه و دار و گیر » / درخشیدنِ « تیغ و بارانِ تیر» -
بهادر امیرعضدی
و.ک(309)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
گشتاسب و قبای چوپانی و آهنگری و جامه ی زربفتِ رومی در هیئت دبیران
***
قبای چوپانی و آهنگری بیشتر به قد و قواره و تن پیلوار و یال و کوپال گشتاسب می برازد تا جامه ی زربفتِ رومی در هیئت دبیران:
چو در شهر آباد چندی بگشت / ز ایوان به دیوان قیصر گذشت -
به اسقف چنین گفت کای دستگیر / ز ایران یکی نامجویم دبیر -
بدین کار باشم ترا یارمند / ز دیوان کنم هرچ آید پسند -
دبیران که بودند در بارگاه / همی کرد هریک به دیگر نگاه -
این چنگ و این پنجه های پولادین، "کِلک و قرطاس" را در هم همی بپیچانند. این بر و بازو را کمان و کمند درخورست:
«کزین، کلکِ پولاد گریان شود / همان روی قرطاس بریان شود» -
یکی باره باید به زیرش بلند / به بازو کمان و به زین بر کمند -
به آواز گفتند ما را دبیر / زیانست پیش آمدن ناگزیر -
چو بشنید گشتاسپ دل پر ز درد / ز دیوان بیامد دو رخساره زرد -
یکی باد سرد از جگر برکشید / به نزدیک چوپان قیصر رسید -
جوانمرد را نام نستاو* بود / دلیر و هشیوار و با تاو بود -
به نزدیک نستاو چون شد فراز / برو آفرین کرد و بردش نماز -
نگه کرد چوپان و بنواختش / به نزدیکی خویش بنشاختش -
شد آن دردها بر دلش بر گران / بیامد به بازار آهنگران -
بدو گفت آهنگر ای نیکخوی / چه داری به دکان ما آرزوی -
چنین داد پاسخ که ای نیکبخت / نپیچم سر از پتک وز کار سخت -
مرا گر بداری تو یاری کنم / برین پتک و سندان سواری کنم -
چو بشنید بوراب** زو داستان / به یاری او گشت همداستان -
به گشتاسپ دادند پتکی گران / برو انجمن گشته آهنگران -
بزد پتک و بشکست سندان و گوی / ازو گشت بازار پر گفت وگوی –
بهادر امیرعضدی
.........................................................................
نستاو*: چوپان قیصر، که مسیرِ راهیابی گشتاسب را به بارگاه قیصر، هموار کرد.
بوراب **: آهنگر رومی که گشتاسب بر سندان او کوبید و آنرا به دو نیم کرد:
گشتاسب،
شد آن درد ها بر دلش بر گران/بیامد به بازار آهنگران -
یکی نامور بود بوراب نام / پسندیده آهنگری شادکام -
همی ساختی نعل اسبان شاه/بر قیصر اورا بدی پایگاه –
بهادر امیرعضدی
و.ک(310)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرو ِ کَشمَر در شاهنامه
***چراکش نخوانی نهال بهشت / که شاه کیانش به کشمر بکشت -
بهادر امیرعضدی
و.ک(311,1)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
معماری در شاهنامه - بخش 1 - آتشکده ی مهر برزین - نخستین دیوارنگاره های تاریخ درآتشکده ی مهربرزین.
***
مُهرِ هنرِ نگار گری، بر در و دیوارِ آتشکده ی مهر برزین:
پس آزاده گشتاسپ برشد به گاه / فرستاد هرسو به کشور سپاه -
نخست آذر مهربرزین نهاد / به کَشمَر* نگر تا چه آیین نهاد -
دو ایوان برآورد از زر پاک / زمینش ز سیم و ز عنبرش خاک -
«برو بر نگارید جمشید را / پرستنده مر ماه و خورشید را -
فریدونش را نیز با گاوسار / بفرمود کردن برانجا نگار -
همه مهتران را بر آ نجا نگاشت / نگر تا چنان کامگاری که داشت -
چو نیکو شد آن نامور کاخ زر / به دیوارها بر نشانده گهر » -
........................................
پ ن:
*کشمر، نام دهی که زرتشت سرو** را در آنجا کاشت.
** سرو ِ کَشمَر،که زرتشت آن را از بهشت مینو آورده بود:
یکی سرو آزاده بود از بهشت/به پیش در آذر، آن را بکشت -
پروین اعتصامی :
ترا تاج ار ز چین و کشمر آرند/مرا تفسیری از هر دفتر آرند -
بهار :
آن بزم را طرازد چون کشمیر/این باغ را بسازد چون کشمر -
بهادر امیرعضدی