برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

فردوسی و تشریح مهندسی ساختار ایوان مداین - بخش اول


و.ک(307,1)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

فردوسی و تشریح مهندسی ساختار ایوان مداین - بخش اول 

***

 پی "فوندانسیون" مداین -

 مهندس بپذرفت ایوان شاه / بدو گفت من دارم این دستگاه -

 فرو برد بنیاد ده شاه رش ۱ / همان شاه رش* پنج کرده برش ۲ -

 ز سنگ و ز گچ بود بنیاد کار ۳ / چنین باید آن کو دهد داد کار ۴ -

 چو دیوار ایوانش آمد به جای / بیامد به پیش جهان کدخدای -

 بریشم بیاورد تا انجمن / بتابند باریک تابی رسن ۵ -

 ز بالای، آن تاب داده رسن / بپیموده در پیش آن انجمن ۶ -


 ۱ ، به عمق ده شاه رش گود برداری کرد

۲ ،  همچنین، پنج شاه رش نیز عرض گود برداری 

 ۳ ، پی "فوندانسیون" مداین نیز از سنگ و گچ بود

۴ ، بایستی چنان مستحکم باشد که کارایی تحمل وزن ایوان را داشته باشد

۵ ، ابریشم بیاورد تا ناظران سازه، ابریشم را بتابند تا ریسمانی فراهم شود

۶ ، از بالای پی سازه، تا پایین پی سازه را محاسبه کنند 

....................................................

پ ن:

* - رش، واحد طول. به اندازه ی بازو. از سر شانه تا آرنج یا از سرانگشت میانی تا مرفق(آرنج)  -

  شاه رش، به اندازه ی از سر انگشت میانی دست راست تا سر انگشت میانی دست چپ که دست ها از هم گشاده باشند.


گودرز کشوادگان، کیخسرو را بر تخت شاهی می نشاند - ۳

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

"تفویض" زعامت و شهریاری به کیخسرو، بدستِ گودرزِ کشوادگان، مراد و مرشدِ رستمِ دستان. ( بخش سوم ) -

*** 

 حکیم طوس، با نبوغی سرشار و هنر ورزانه، جَوِّ غالب بر اواخر زعامت کیکاووس را با ابتدای به تخت نشستنِ کیخسرو را با استعاره ی ظریف و شاعرانه ی "بارشِ باران"، به تصویر می کشد.

***

توصیفِ حال و هوای راکد و خمود اطراف کیکاووس، به نقل از سروش:

 مرا دید و گفت « این همه غم چراست / جهانی پر از "کین و بی‌نم" چراست؟ – 


 و "بر آمدن" کیخسرو را با این چند بیت به رخ میکشد:

از « ابر بهاران "ببارید نم" » / ز روی زمین زنگ بزدود غم -

 جهان گشت پر سبزه و رود آب / سر غمگنان اندر آمد به خواب -

 زمین چون بهشتی شد آراسته / ز داد و ز بخشش پر از خواسته – 


گودرزِ کشوادگان، کیخسرو را بر تخت شاهی می نشاند - ۲

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

"تفویضِ" زعامت و شهریاری به کیخسرو، بدستِ گودرزِ کشوادگان، مراد و مرشدِ رستمِ دستان - (بخش دوم)

***  

گودرزِ کشوادگان، یک تنه، شهریاری را به کیخسرو تفویض میکند: 

جهان را یکی شهریار آوری / درخت وفا را به بار آوری -

 بدو گفت گیو ای پدر بنده‌ام / بکوشم به رای تو تا زنده‌ام -

 به ایوان شد و ساز رفتن گرفت / ز خواب پدر مانده اندر شگفت –


 گیو، پای به راه میگذارد:

  یکی چشمه‌ای دید تابان ز دور / یکی سرو بالا دل آرام پور -

 یکی جام پر می گرفته به چنگ / به سر بر زده دستهٔ بوی و رنگ – 


با فراهم آمدنِ « فَرّه »، سر و موی و یال وکوپالِ کیخسرو، نیز به زیور تاج و جُقه ی شهریاری مزیّن می شود:

 ز بالای او « فرهٔ ایزدی » / پدید آمد و رایت بخردی -

 همی بوی مهر آمد از روی او / همی زیب تاج آمد از موی او -

 به دل گفت گیو این بجز شاه نیست / چنین چهره جز در خور گاه نیست -

 چو آمد برش گیو بردش نماز / بدو گفت کای نامور سرافراز -

 برآنم که پور سیاوش تویی / ز تخم کیانی و کیخسروی - 

بدو گفت گیو ای سر سرکشان / ز « فرِّ » بزرگی چه داری نشان -

 برهنه تن خویش بنمود شاه / نگه کرد گیو آن نشان سیاه -

 که میراث بود از گَهِ کیقباد / درستی بدان بُد کیان را نژاد -

 برفتند زان بیشه هر دو به راه / بپرسید خسرو ز کاووس شاه -

 همان خواب گودرز و رنج دراز / خور و پوشش و درد و آرام و ناز -

 ز کاووس کش سال بفگند « فَر » / ز درد پسر گشت بی پای و پر -

 برفتند سوی سیاووش گرد / چو آمد دو تن را دل و هوش گرد - 

فرنگیس را نیز کردند یار / نهانی بران بر نهادند کار - 

 بر اورنگ زرینش بنشاندند / برو بر بسی آفرین خواندند -

 چو تاج بزرگی بسر برنهاد / ازو شاد شد تاج و او نیز شاد –


گودرزِ کشوادگان، کیخسرو را بر تخت شاهی می نشاند - ۱

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

"تفویض" زعامت و شهریاری به کیخسرو، بدستِ گودرزِ کشوادگان، مراد و مرشدِ رستمِ دستان. ( بخش اول ) -

***  

کبرِ کیکاووس:

من از جم و ضحاک و از کیقباد / فزونم به بخت و به فر و به داد - 


کبر و خود بزرگ بینی کیکاوس، گودرز و سران و سپهسالارا را خوش نمی آید:

سخن چون به گوش بزرگان رسید / ازیشان کس این رای فرخ ندید –


گودرز،استراتژی دراز مدتِ حکومت را در "بیداری و بینایی"، در "قالب و به بهانه ی خواب دیدن"، تدوین و پایه ریزی می کند:

چنان دید گودرز یک شب به خواب / که ابری برآمد ز ایران پرآب -

 بران ابر باران خجسته سروش / به گودرز گفتی که بگشای گوش - 

چو خواهی که یابی ز تنگی رها / وزین نامور ترک نر اژدها -

 « به توران یکی نامداری نوست / کجا نام آن شاه کیخسروست » - 

چو آید به ایران پی فرخش / ز چرخ آنچ پرسد دهد پاسخش - 

همه ساله در جوشن کین بود / شب و روز در جنگ بر زین بود -

 ز گردان ایران و گردنکشان / نیابد جز از گیو ازو کس نشان -

 « چنین است فرمان گردان سپهر / بدو دارد از داد گسترده مهر » -

 پر اندیشه مر گیو را پیش خواند / وزان خواب چندی سخنها براند -

 به فرمان یزدان خجسته سروش / مرا روی بنمود در خواب دوش - 

نشسته بر ابری پر از باد و نم / بشستی جهان را سراسر ز غم -

 مرا دید و گفت « این همه غم چراست / جهانی پر از "کین و بی‌نم" چراست؟ – 


و بدینسان حکم بر "بی فر" شدن کیکاووس را صادر می کند:

ازیرا که بی‌فر و برزست شاه / ندارد همی راه شاهان نگاه – 


و بنیادِ "رای و مصلحت" را بر به تخت نشاندن کیخسرو استحکام می بخشد:

چو کیخسرو آید ز توران زمین / سوی دشمنان افگند رنج و کین -

 نبیند کس او را ز گردان نیو / مگر نامور پور گودرز گیو -

  چنین کرد بخشش سپهر بلند / که از تو گشاید غم و رنج بند –


اسکندر، جویای شگفتیهای جهان، در شاهنامه - ۲

و.ک(308,2)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

اسکندر، جویای شگفتیهای جهان، در شاهنامه  - ۲  

***

رَدّ پیشینه ی "اسکندر" ، "چشمه ی آب حیوان" و "خضر"، در آثار حافظ ، مولانا سعدی و صائب تبریزی، به شاهنامه ی فردوسی می رسد.

*** 

"سکندر" بپرسید از سرکشان / که ایدر چه دارد شگفتی نشان -

چنین گفت با او یکی مرد پیر / که ای شاه نیک اختر و شهرگیر -

یکی آبگیرست زان روی شهر / کزان آب کس را ندیدیم بهر - 

چو خورشید تابان بدانجا رسید / بران ژرف دریا شود ناپدید - 

پس چشمه در، "تیره گردد جهان" / شود آشکارای گیتی نهان - 

وزان جای تاریک چندان سخن / شنیدم که هرگز نیاید به بن -

خرد یافته مرد یزدان پرست / بدو در "یکی چشمه گوید که هست" -

گشاده سخن مرد با رای و کام / "همی آب حیوانش خواند به نام" - 

چنین گفت روشن دل پر خرد / که "هرک آب حیوان خورد کی مرد" - 

ز فردوس دارد بران چشمه راه / بشوید برآن تن بریزد گناه –

 

فرود آمد و بامداد پگاه / به نزدیک آن چشمه شد بی سپاه -

که دهقان ورا نام حیوان نهاد / چو از بخشش پهلوان کرد یاد -

 

سپه را بران شارستان جای کرد / یکی پیش رو چست بر پای کرد

ورا اندر آن، "خضر" بُد رای زن / سر نامداران آن انجمن

.........................................................................................

حافظ:

 "آب حیوان" تیره گون شد "خضر" فرخ پی کجاست / خون چکید از شاخ گل ابرِ بهاران را چه شد -

کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده / صد "چشمه آب حیوان" از قطره سیاهی -

گرت هواست که با "خضر" همنشین باشی / نهان ز چشم "سکندر" چو آب حیوان باش -

لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است / قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج -


مولانای رومی:

آب حیوان که نهفته‌ست و در آن تاریکیست / پر شود شهر و کهستان و بیابان چه شود - 


سعدی: 

ترسم که به عاقبت بماند / در چشم سکندر آب حیوان -

خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت / نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی -


صائب تبریزی:

شاهی و عمرِ ابد هر دو به یک کس ندهند / ای سکندر، طمع از چشمهٔ حیوان بردار -