برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش پنجم - عرفان در آیین "زرتشتِ معرفی شده ی دقیقی"

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش پنجم - عرفان در آیین "زرتشتِ معرفی شده ی دقیقی"

***

آیین "زرتشتِ معرفی شده ی دقیقی"، برخلاف "دینِ بهی زرتشت"، توام با عرفان ست:

 گر ایدونک دانی که من کردم این / مرا خواند باید جها نآفرین -

 ز گوینده بپذیر به دین اوی / بیاموز ازو راه و آیین اوی -

 نگر تا چه گوید بران کار کن / خرد برگزین «این جهان خوار کن» - 


بهادر امیرعضدی


هشدار ارسطالیس به اسکندر

و.ک(312)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

هشدار ارسطالیس به اسکندر:

  حکیمی که بد ارسطالیس نام / خردمند و بیدار و گسترده کام -

 به پیش سکندر شد آن پاک رای / زبان کرد گویا و بگرفت جای - 

بدو گفت کای مهتر شادکام / همی گم کنی اندرین کار نام -

 که تخت کیان چون تو بسیار دید / نخواهد همی با کسی آرمید -

 هرآنگه که گویی رسیدم بجای / نباید به گیتی مرا رهنمای -

 چنان دان که نادان ترین کس تویی / اگر پند دانندگان نشنوی - 

ز خاکیم و هم خاک را زاده ایم / به بیچارگی دل بدو داده ایم -

 اگر نیک باشی بماندت نام / به تخت کیی بر بوی شادکام - 

و گر بد کنی جز بدی ندروی / شبی در جهان شادمان نغنوی - 

به نیکی بود شاه را دست رَس / به بد روز گیتی نجستست کس - 

سکندر شنید این پسند آمدش / سخنگوی را فره مند آمدش –

بهادر امیرعضدی

اندرز انوشیروان به پسرش هرمزد

و.ک(313)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

اندرز انوشیروان به پسرش هرمزد:

  گر ایمن کنی مردمان را به داد/خود ایمن بخسبی و از داد شاد -

 به پاداش نیکی بیابی، بهشت/بزرگ، آنک او تخم نیکی بکشت - 

نگر تا نباشی به جز بردبار/که تندی نه خوب آید از شهریار -

 بگرد دروغ ایچ گونه مگرد/چو گردی شود بخت را روی زرد - 

دل و مغز را دور دار از شتاب/خرد را شتاب اندر آرد به خواب -

 به نیکی گرای و به نیکی بکوش/به هر نیک و بد پند دانا نیوش -

نباید که گردد به گرد تو بد/کزان بد تو را بی گمان بد رسد -

 همه پاک پوش و همه پاک خور/همه پند ها یاد گیر از پدر -

 ز نیکی فرو مایه را دور دار/به بیداد گر مرد، مگذار کار -

همه گوش و دل سوی درویش دار/همه کار او چون غم خویش دار –


رابطه ی کیکاووس و کیخسرو با آتش و آتشکده و زند و اوستا

و.ک(314)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

نیایش کیخسرو 

***

 رابطه ی کیکاووس و کیخسرو با آتش و آتشکده و زند و اوستا.

***

 رابطه ی نیا، (کیکاووس) و نبیره، (کیخسرو) با آتش و آتشکده و زند و اوستا:

  نیا چون شنید از نبیره سخن / یکی پند پیرانه افگند بن -

 سر و تن بشوییم با پا و دست / چنانچون بودمرد یزدان پرست - 

ابا باژ با کردگار جهان / بدو برکنیم آفرین نهان -

 بباشیم بر پیش آتش بپای / مگر پاک یزدان بود رهنمای -

 بجایی که او دارد آرامگاه / نماید نماینده داد راه -

 پراز بیم دل یک بیک پرامید / برفتند با جام ههای سپید - 

چو آتش بدیدند گریان شدند / چو بر آتش تیز بریان شدند - 

چو خسرو به آب مژه رخ بشست/برافشانیم دینار بر زند و است-

بیک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش پرستان بدند - 

که آتش بدان گاه محراب بود / پرستنده را دیده پرآب بود -

اگر چند اندیشه گردد دراز/هم از پاک یزدان نه ای بی نیاز-
بیک ماه در آذرابادگان/ببودند شاهان و آزادگان-


  کیخسرو در وصیت خود نیز از ترمیمِ آتشکده ها سخن میگوید: 

نگه کن بشهری که ویران شدست / کنام پلنگان و شیران شدست - 

دگر هرکجا رسم آتشکدست / که بی هیربد جای ویران شدست -

 سه دیگر کسی کو ز تن بازماند / بروز جوانی درم برفشاند -

 دگر چاهساری که بی آب گشت / فراوان برو سالیان برگذشت - 

بدین "گنج بادآور"* آباد کن / درم خوار کن مرگ را یاد کن –

.................................................

پ ن: 

* گنج بادآور، که خسرو پرویز نیز به تاسی از کیخسرو، گنج های بادآور، گنج خضرا، گنج دیبای خسروی، گنج سوخته، گنج شادورد و گنج عروس را تدارک دید.


پند لهراسب به گشتاسب و پاسخ گزنده ی گشتاسب به بیگانه نوازی* لهراسب

و.ک(315)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

پند لهراسب به گشتاسب و پاسخ گزنده ی گشتاسب

***

پند لهراسب به گشتاسب: 

چو اندرز کیخسرو آرم به یاد / تو بشنو نگر سر نپیچی ز داد -

  مرا گفت بیدادگر شهریار / یکی خو بود پیش باغ بهار -

 که چون آب باید به نیرو شود / همه باغ ازو پر ز آهو شود - 

جوانی هنوز این بلندی مجوی / سخن را بسنج و به اندازه گوی - 


و پاسخ گزنده ی گشتاسب:

چو گشتاسب بشنید شد پر ز درد/بیامد ز پیش پدر گونه زرد-

 همی گفت بیگانگان را نواز*/ چنین باش و با زاده هرگز مساز –


بیگانه نوازی* لهراسب:
به کاوسیان بود لهراسپ شاد/همیشه ز کیخسروش بود یاد-
همی ریخت زان درد گشتاسپ خون/همی گفت هرگونه با رهنمون-
همی گفت هرچند کوشم به رای/نیارم همی چارهٔ این به جای-

گشتاسب:
 بدو گفت گشتاسپ کای نامجوی/ندارم به پیش پدر آبروی-
  به کاوسیان خواهد او نیکوی/بزرگی و هم افسر خسروی-

و

چو تنها شوم ننگ دارم همی/ز لهراسپ دل تنگ دارم همی-
دل او به کاوسیانست شاد/نیاید گذر مهر او بر نژاد-


بهادر امیرعضدی