و.ک(318,1)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شطرنج در شاهنامه – بخش ( 1 )
***
«بیآرام تا گردش رزمگاه / نمایم تو را کار شاه و سپاه» -
شطرنج، حدیث و بازسازی جَوّ رزم طلخند ِ مای و گو ِ جمهور، از زبان گُوِ جمهور، برای مادرِ جگر سوخته اش
شطرنج، نماد و نمایشِ رزم دو برادر، طلخند و گُو و کشته شدنِ طلخند به دست گُو:
چو از مادر آگاهی آمد به گُو / برانگیخت آن باره ی تیزرو -
بیامد ورا تنگ در بر گرفت / پر از خون مژه خواهش اندر گرفت -
بدو گفت کای مهربان گوش دار / که ما بیگناهیم زین کارزار -
نه من کشتم او را نه یاران من / نه گُردی گمان برد، زین انجمن -
که خود پیش او دم توان زد درشت / ورا، گردشِ اخترِ بد بکُشت -
بدو گفت مادر، که ای بدکنش / ز چرخ بلند آیدت سرزنش -
برادر کُشی از پی تاج و تخت / نخواند تو را نیکدل نیکبخت -
چنین داد پاسخ، که ای مهربان / نشاید که بر من شوی بدگمان -
بیآرام تا گردش رزمگاه / نمایم تو را کار شاه و سپاه -
به دادار کو داد و مهر آفرید / شب و روز و گَردان سپهر آفرید -
کزین پس نبیند مرا مهر و گاه / نه اسب و نه گرز و نه تخت و کلاه -
«مگر کین سخن آشکارا کنم» / ز تندی دلت پرمداراکنم -
چو بشنید مادر سخنهای گُو / دریغ آمدش برز و بالای گُو -
بدو گفت مادر که بنمای راه / که چون مُرد بر پیل، طلخند شاه -
مگر بر من این آشکارا شود / پر آتش دلم پرمدارا شود -
صفت کرد فرزانه آن رزمگاه / که چون رفت پیکار جنگ وسپاه -
و.ک(319)
960320
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
پیران ویسه، نگاهدار کیخسروِ نوزاد، از گزند افراسیاب -
***
پیران ویسه: "نمانم که یازد بدین شاه چنگ"
***
گلشهر* مژده ی بدنیا آمدن کیخسرو را به پیران می دهد:
بیامد به شادی به پیران بگفت / که اینت به آیین خور و ماه جفت -
یکی اندر آی و شگفتی ببین / بزرگی و رای جهان آفرین -
سپهبد بیامد بر شهریار / بسی آفرین کرد و بردش نثار -
بران برز و بالا و آن شاخ و یال / تو گویی برو برگذشتست سال -
ز بهر سیاوش دو دیده پر آب / همی کرد نفرین بر افراسیاب -
« چنین گفت با نامدار انجمن / که گر بگسلد زین سخن جان من -
نمانم که یازد بدین شاه چنگ / مرا گر سپارد به چنگ نهنگ » -
.................................................................................
پ ن:
* گلشهر، همسر پیران ویسه -
در خانه اش جامه ای نابرید / به گلشهر بسپرد پیران کلید -
کجا بود کدبانوی پهلوان / ستوده زنی بود روشن روان -
گلشهر، پرستار ِ فرنگیس ِ افراسیاب .
به توصیۀ پیران، پرستار ِ همسر دوم سیاووش(فرنگیس) می شود.
و.ک(320)
960307
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
فضا سازی نبرد طلخند و گو ِ جمهور
***
ترسیم سلیس و هنرمندانه ی حکیم طوس، از جَوّ و حال و هوای چرکآلود و خون فشانِ رزم دو برادر،( طلخند ِ مای و گو ِ جمهور ) بر سر تاج و تخت:
هوا شد ز گرد سپاه آبنوس / ز نالیدن بوق وآوای کوس -
تو گفتی که دریا بجوشد همی / نهنگ اندرو خون خروشد همی -
ز زخم تبرزین و گوپال و تیغ / ز دریا برآمد یکی تیره میغ -
چو بر چرخ خورشید دامن کشید / چنان شد که کس نیز کس را ندید -
تو گفتی هوا تیغ بارد همی / بخاک اندرون لاله کارد همی -
ز افگنده، گیتی بران گونه گشت / که کرکس نیارست بر سر گذشت -
گروهی به کَنده درون پر ز خون / دگر سر بریده فگنده نگون -
ز دریا همی خاست از باد موج / سپاه اندر آمد همی فوج فوج -
همه دشت مغز و جگر بود و دل / همه نعل اسبان ز خون پر ز گِل –
و.ک(318,4)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شطرنج در شاهنامه - بخش 4 - تشریح و تفسیرِ شطرنج در شاهنامه
***
شطرنج، شرح و تفسیرِ رزم طلخند ِ مای و گو ِ جمهور:
سپاهی و شهری همه جنگجوی / بدرگاه شاهان نهادند روی -
گروهی به طلخند کردند رای / دگر را به گو بود دل رهنمای -
برآمد خروش از در هر دو شاه / یکی را نبود اندر آن شهر راه -
بپوشید طلخند جوشن نخست / به خون ریختن چنگها را بشست -
بیاورد گو نیز خفتان وخود / همی داد جان پدر را درود -
چو بر زد سر از برج شیرآفتاب / زمین شد بکردار دریای آب -
برآمد خروشیدن کرنای / هم آواز کوس از دو پرده سرای -
درفش دو شاه نوآمد به دید / "سپه میمنه میسره" برکشید -
« دو "شاه" سرافراز در قلبگاه » / « دو "دستور" فرزانه درپیش شاه » -
یکی ازیلان پیش منهید پای / « نباید که جنبد "پیاده" ز جای » -
وگر نامداری بود زین سپاه / که "اسب" افگند تیز برقلبگاه -
نیایش کنان پیش "پیل" ژیان / بباید شدن تنگ بسته میان -
دو "پیل" ژیان شاهزاده دو شاه / براندند هر دو ز قلب سپاه -
دو لشکر برابر کشیدند صف / سواران همه بر لب آورده کف -
دو شاه گرانمایه پر درد و کین / نهادند برپشت پیلان دو زین -
به قلب اندرون ساخته جای خویش / شده هر یکی لشکر آرای خویش -
همه قلب گه دید پر گفت و گوی / سواران کشور همه شاه جوی -
سپهبد فرود آمد از پشت پیل / پیاده همی رفت گریان دو میل –
بهادر. امیرعضدی
و.ک(321)
960231
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
جایگاه واژه ی خرد در شاهنامه
***
حکیم بزرگ طوس، فردوسی، بر هفت واژه ی خرد، راستی، آشتی، داد، زندگی، آفرینش، و بنام زیستن، متمرکز ست و سرتاسر شاهنامه سرشار از به رخ کشیدن این مفاهیم ست .
حکیم فردوسی، با جلا بخشیدن به همین مفاهیم، سلاحی بر ضد نقطه ی مقابل همین واژه ها،(جهل، دروغ، جنگ، بیداد، مرگ، تباهی و بدنامی) می سازد .
فردوسی برای به کرسی نشاندن این هفت واژه، از سیاهی لشکر ِ سپاه ِ شراب، جام، پهلوانی، گردی، سالاری، درفش، شاهی، نیرومندی و میهن دوستی، بهره می برد .
***
به نام خداوند جان و « خرد » / کزین برتر اندیشه برنگذرد -
« خرد » گر، سخن برگزیند همی / همان را گزیند که بیند همی -
« خرد » بهتر از هر چه ایزد بداد / ستایش « خرد » را به از راه داد -
« خرد » رهنمای و خرد دلگشای / « خرد » دست گیرد به هر دو سرای -
« خرد » تیره و مرد روشن روان / نباشد همی شادمان یک زمان -
« خرد » را و جان را که یارد ستود / و گر من ستایم که یارد شنود -
« خرد » چشم جانست چون بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری -
« خرد » باید و دانش و راستی / که کژی بکوبد در کاستی -
« خرد » همچو آبست و دانش زمین / بدان کاین جدا و آن جدا نیست زین -
« خرد » گیر کآرامش جان تست / نگهدار گفتار و پیمان تست -
« خرد » افسر شهریاران بود / همان زیور نامداران بود -
« خرد »مرد را خلعت ایزدیست / سزاوار خلعت نگه کن که کیست -
« خرد » را مه و خشم را بنده دار / مشو تیز با مرد پرهیزکار -
« خرد » دارد ای پیر، بسیار نام / رساند « خرد » پادشا را به کام -
یکی مهر خوانند و دیگر وفا / «خرد» دور شد درد ماند و جفا -
« خرد » چون بود با دلاور به راز / به شرم و به پوزش نیاید نیاز -
« خرد » مرد را خلعت ایزدیست / ز اندیشه دورست و دور از بدیست -
هنرمند کز خویشتن در شگفت / بماند، هنر زو نباید گرفت -
« خرد » باید و نام و فر و نژاد / بدین چار گیرد سپهر از تو یاد -