و.ک(326)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
دلجویی گودرز از رستم از نابخردی کیکاووس و پاسخ رستم:
تهمتن چنین پاسخ آورد باز / که هستم ز کاووس کی بی نیاز -
مرا تخت زین باشد و تاج ترگ / قبا جوشن و دل نهاده به مرگ -
چرا دارم از خشم کاووس باک / چه کاووس پیشم چه یک مشت خاک –
و.ک(327)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***و.ک(328)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ضحاک، بانی هوخت کنگ دژ یا "بیت المقدس"
***
گنگ دژ هوختش پهلوی (بیت المقدس)، یا اورشلیم، که ایوان ضحاک در آنجا بود:
به خشکی رسیدند سر کینه جوی / به بیت المقدس نهادند روی -
که بر پهلوانی زبان راندند / همی کنگ دژ هودجش خواندند -
به تازی کنون خانه پاک دان / برآورده ایوان ضحاک دان -
سیاوش، بانی گنگ دژ در ختن.
مقر و پایگاه سیاوش نزدیک ختن (پایگاه پیران ویسه) :
زمن بشنو از گنگ دژ داستان/ بدین داستان باش همداستان -
که چون گنگ دژ در جهان جای نیست / بدان سان زمینی دلارای نیست -
که آنرا سیاوش برآورده بود / بسی اندرو رنجها برده بود -
زمانی که کیخسرو پس از شکست افراسیاب به گنگ دژ می رسد:
چهانجوی چون گنگ دژ را بدید / شد از آب دیده رخش ناپدید -
پیاده شد از اسب و رخ بر زمین / همی کرد بر کردگار آفرین -
همی گفت کای داور داد و پاک / یکی بنده ام دل پر از ترس و باک -
که این باره ی شارستان پدر / بدیدم برآورده از ماه سر -
سیاوش که از فر یزدان پاک / چنین باره ای برکشید از مغاک -
ستمگر بد آن کو به بد آخت دست / دل هر کس از کشتن او بخست -
بران باره بگریست یکسر سپاه / ز خون سیاوش که بد بیگناه -
بهادر امیرعضدی
و.ک(329)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شعار آشنای "یا مرگ یا پیروزی"
***
همه روی یکسر به جنگ آوریم / جهان بر بداندیش تنگ آوریم -
ببندیم دامن* یک اندر دگر / "اگر خاک یابیم اگر بوم و بر" -
...............................................................................
پ ن:
* دامن همت بر بستن، در گره گاه و بزنگاه های دشوار و پرمخاطره ی نبرد های سنگین، که دستیابی به پیروزی چندان آسان نمی نموده، سپاهیان برای جلو گیری از فرار و هزیمت همرزمان سست باور و متزلزل، دامن زره ی رزم یکدیگر رو به هم گره می زده ند.
و.ک(330)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
توجیه نظام "کاست"ی، برای برقراری و تداوم ساختار امارت و سرحد داری
***
خود بینی و نخوت کسرا انوشیروان و توجیه اجتناب ناپذیری نظام "کاست"ی، برای برقراری و تداوم و روانکاری چرخ دنده های ساختار امارت و سرحد داری پادشاهان:
یکی گفت گیرم کنون مهتری / به رای و به دانش ز ما بهتری -
چرا برگذشتی ز شاهنشهان / دو دیده به رای تو دارد جهان -
چنین داد پاسخ که ما را خرد / ز دیدار ایشان همی بگذرد -
"هش و دانش و رای، دستور ماست / زمین گنج و اندیشه گنجور ماست" -
دگر گفت باز تو ای شهریار / عقابی گرفتست روز شکار -
چنین گفت: "کو را بکوبید پشت / که با مهتر خود چرا شد درشت" -
بیاویز پایش ز دار بلند / بدان تا بدو بازگردد گزند -
"که از کهتران نیز در کارزار / فزونی نجویند با شهریار" -
بهادر امیرعضدی