و.ک(359)
970809
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سی و هشت پسر گشتاسب، در جنگهای آئینی، کشته می شوند:
***
کشته شدن سی و هشت پسر گشتاسب، برادران اسفندیار، در جنگهای آئینی گشتاسب:
پسر بود گشتاسپ را سی و هشت / دلیران کوه و سواران دشت -
بکشتند یکسر بران رزمگاه/ به یکبارگی تیره شد بخت شاه -
بدانگه که شد روزگارش درشت/سرانجام گشتاسپ بنمود پشت -
///
برادر که بد مر ترا سی و هشت / ازان پنج ماند و دگر درگذشت -
اسفندیار:
برادر جهان بین من سی و هشت /که از خونشان لعل شد خاک دشت -
پذیرفتم از داور دادگر/ که کینه نگیرم ز بند پدر-
اسفندیار:
چنین گفت کاین کین آن سی و هشت/گرامی برادر که اندر گذشت -
970808
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 6 - درفش کاویانی
***
آنگاه که مردمانی دارای بیرق، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است . پرفسور آرتور کریستن سن
***
درفش کاویانی
***
ازان چرم کاهنگران پشت پای / بپوشند هنگام زخم درای -
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد / همانگه ز بازار برخاست گرد -
چو آن پوست بر نیزه بر دید کی / به نیکی یکی اختر افگند پی -
بیاراست آن را به دیبای روم / ز گوهر بر و پیکر از زر بوم -
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش / همی خواندش کاویانی درفش -
از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه / به شاهی بسر برنهادی کلاه -
بران بی بها چرم آهنگران / برآویختی نو به نو گوهران -
ز دیبای پرمایه و پرنیان / برآن گونه شد اختر کاویان -
که اندر شب تیره خورشید بود / جهان را ازو دل پرامید بود -
و.ک(360)
970811
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
گشتاسب و تلاش در تحمیل دین بهی به زابلی ها
***
گشتاسب، پس از زندانی کردن اسفندیار در گنبدان دژ، برای گسترش دین بهی، و به نیت برانداختن باور آیینی زابلی ها رو سوی زابلستان می نهد:
به زاولستان شد به پیغمبری / که نفرین کند بر بت آزری -
و دوسال را میهمان خاندان زال میماند:
برآشفت خسرو به اسفندیار / به زندان و بندش فرستاد خوار -
خود از بلخ زی زابلستان کشید / بیابان گذارید و سیحون بدید -
به زاول نشستست مهمان زال / برین روزگاران برآمد دو سال -
970815
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
وصف "تاکتیک نظامی" آتش تهیه در شاهنامه
***
وصف "آتش تهیه" در زمان تسخیر بهمن دژ اردبیل توسط کیخسرو -
(1) :
بر انگیخت کیخسرو اسب سیاه / چنین گفت با پهلوان سپاه -
که بر دژ یکی تیر باران کنید / هوا را چو ابر بهاران کنید -
بر آمد یکی میغ بارش تگرگ / تگرگی که بر دارد از ابر مرگ -
ز دیوان بسی شد ز پیکان هلاک / بسی زهره کفته فتاده به خاک -
(2) :
وصف آتش تهیه در نبرد گشتاسب و ارجاسب:
بکردند یک تیرباران نخست/بسان تگرگ بهاران درست -
بشد آفتاب از جهان ناپدید/چه داند کسی کان شگفتی ندید -
بپوشیده شد چشمهٔ آفتاب/ز پیکانهاشان درفشان چو آب -
تو گفتی جهان ابر دارد همی/وزان ابر الماس بارد همی -
وزان گرزداران و نیزهوران/همی تاختند آن برین این بران -
و.ک(361)
970816
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
جایگاه ویژه ی رستم دستان، نزد کیخسرو
***
کیخسرو خطاب به رستم:
تـوئی پـرورانــنــده تـاج و تـخـــت/فـروغ از تو گـیرد جهانـدار بـخــت -
دل چرخ در نوک شمشــــیر توسـت/سـپهر و زمان و زمیـن زیر تســت -
زمین گرد رخــش ترا چاکر ســـت/زمان بر تو چون مهربان مادر ست -
ز تیغ تو خـورشــید بریان شـــــود/ز گرز تو نـاهـیـد گـریـان شــــــود -
ز نـیـروی پـیـکان کلک تو شـــیر/ بـروز بـلا گــردد از جـنگ ســـیر -
امـید ســـپاه و ســـپهبد به تســـــت/که روشن روان بادی و تن درست -
ســرت ســبز باد و دلت شــــادمان/تــــن زال دور از بــد بــدگـمـــان -
فــلک زیر خـم کـمـنـــد تو بــــاد/ســر تـاجــداران به بـنـد تو بـــاد -
ز دینار و گـنج و ز تـاج و گــهـر/کـلاه و کمـان و کـمند و کـــمـــــر -
جهان گنج و گنجور شمشیر تست/سر سـروران جهان زیر تســـت -