برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

هوشنگ و « جشن سده »، در شاهنامه فردوسی

و.ک(259)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

« جشن سده »، در شاهنامه فردوسی.

***

بگفتا فروغیست این ایزدی / پرستید باید اگر بخردی - 

شب آمد بر افروخت آتش چو کوه / همان شاه در گرد او با گروه -

  یکی جشن کرد آن شب و باده خورد - سده نام آن جشن فرخنده کرد -

 ز هوشنگ ماند این سده یادگار /  بسی باد چون او دگر شهریار -

 کز آباد کردن جهان شاد کرد /  جهانی به نیکی از و یاد کرد -

« فرزند »، در شاهنامه فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

« فرزند »، در شاهنامه فردوسی.

***

گرامی تر از خون دل چیز نیست / هنرمند فرزند با دل یکیست -

 

 به فرزند باشد پدر شاد دل / ز غم ها بدو دارد آزاد دل -

 اگر مهربان باشد او بر پدر/ به نیکی گراینده و دادگر - 

« پند گیو به بی‍ژن »، در شاهنامه فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

« پند گیو به بی‍ژن »، در شاهنامه فردوسی.

***

به فرزند گفت این جوانی چراست / به نیروی خویش این گمانی چراست -

 جوان گر چه دانا بود با گوهر / ابی آزمایش نگیرد هنر - 

بد و نیک هرگونه باید کشید / ز هر تلخ و شوری بباید چشید -

 به راهی که هرگز نرفتی مپوی / بر شاه، خیره مبر آبروی -

بهادر امیرعضدی

« حرمت مردگان »، در شاهنامه فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

« حرمت مردگان »، در شاهنامه فردوسی.

***

به ایوان چنین گفت شاه یمن / که نوشیروان، چون گشاید دهن -

 همه مردگان را کند بیش یاد / پر از غم شود، زنده را، جان شاد -

 چنین داد پاسخ، که از مرده، یاد / کند هرک دارد خرد با نژاد -

 هرانکس که از مردگان دل بشست / نباشد ورا نیکوییها درست - 

حرمت جسد دشمن در شاهنامه فردوسی - ۱

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

 حرمت جسد دشمن در شاهنامه فردوسی - ۱

***

« حرمت جسد قیصر روم توسط شاپور ساسانی  »، در شاهنامه فردوسی.

***

پس از مرگ قیصر روم که سالها در اسارت شاپور ساسانی بود:

همی بود قیصر به زندان و بند/به زاری و خواری و زخم کمند-
به روم اندرون هرچ بودش ز گنج/فراز آوریده ز هر سو به رنج-
بیاورد و یکسر به شاپور داد/همی بود یک چند لب پر ز باد-
سرانجام در بند و زندان بمرد/کلاه کیی دیگری را سپرد-
به رومش فرستاد شاپور شاه/به تابوت وز مشک بر سر کلاه-
چنین گفت کاینست فرجام ما/ندانم کجا باشد آرام ما-
یکی را همه زفتی و ابلهیست/یکی با خردمندی و فرهیست-
برین و بران روز هم بگذرد/خنگ آنک گیتی به بد نسپرد-

بهادر امیرعضدی