برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

اغریرث، به بهای تقبیح روحیه ی جنگ طلبی برادرش افراسیاب، سرِ خود را به باد میدهد.

و.ک(302)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

اغریرث، به بهای تقبیح روحیه ی جنگ طلبی برادرش افراسیاب، سرِ خود را به باد میدهد.

***

اغریرث پس از گردن زدن نوذر بدست افراسیاب، اسیران ایرانی را پناه میدهد و به ری منتقل میکند: 

چو اغریرث آمد ز آمل به ری / وزان کارها آگهی یافت کی - 


افراسیاب:

 بدو گفت کاین چیست کانگیختی / که با شهد حنظل برآمیختی -

  بفرمودمت کای برادر بکُش /  که جای خرد نیست و هنگام هش - 

بدانش نیاید سر جنگجوی /  نباید به جنگ اندرون آبروی -

 سر مرد جنگی خرد نسپرد / که هرگز نیامیخت کین با خرد -


 اغریرث:

 چنین داد پاسخ به افراسیاب / که لختی بباید همی شرم و آب -

 هر آنگه کت آید به بد دسترس / ز یزدان بترس و مکن بد بکس - 

که تاج و کمر چون تو بیند بسی / نخواهد شدن رام با هر کسی - 

یکی پر ز آتش یکی پرخرد / خرد با سر دیو کی درخورد -

  سپهبد برآشفت چون پیل مست  / به پاسخ به شمشیر یازید دست - 

میان برادر بدونیم کرد / چنان سنگدل ناهشیوار مرد -  

بهادر امیرعضدی

پیوند دین و پادشاهی در شاهنامه - بخش 01

و.ک(303)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

پیوند دین و پادشاهی در شاهنامه - بخش 01

***

 اردشیر ساسان(اردشیر بابکان):

چو بر دین کند شهریار آفرین / برادر شود شهریاری و دین -

 نه بی تخت شاهیست دینی به پای / نه بی دین بود شهریاری به جای -

 دو دیباست یک در دگر بافته / برآورده پیش خرد تافته -

 نه از پادشا بی نیازست دین / نه بی دین بود شاه را آفرین -

 چنین پاسبانان یکدیگرند / تو گویی که در زیر یک چادرند -

 نه آن زین نه این زان بود بی نیاز / دو انباز دیدیمشان نیک ساز - 

چو باشد خداوند رای و خرد / دو گیتی همی مرد دینی برد -

چو دین را بود پادشا پاسبان/تو این هر دو را جز برادر مخوان-

چو دین دار کین دارد از پادشا/مخوان تا توانی ورا پارسا-

هرانکس که بر دادگر شهریار/گشاید زبان مرد دینش مدار-


پرسش موبد از انوشیروان ِ  قباد(کسری - انوشیروان):
 بپرسید موبد ز شاه زمین/سخن راند از پادشاهی و دین -
که بی دین جهان به که بی پادشا/خردمند باشد برین بر گوا -
هرآنگه که شد تخت بی پادشا/خردمندی و دین نیارد بها -

 چو دین را بود پادشا پاسبان / تو این هر دو را جز برادر مخوان -

 چو دین دار کین دارد از پادشا / مخوان تا توانی ورا پارسا -

 هرانکس که بر دادگر شهریار / گشاید زبان مرد دینش مدار -


بهادر امیرعضدی


خوره اردشیر در شهر گور، فیروزآباد فارس و عدد طلایی

تصویرِ خوره اردشیر در شهر گور، فیروزآباد فارس☝️

.................................................................

آرامگاه کوروش☝️

*****************


عمارت هارونیه، طوس مشهد☝️

________________________


و.ک(305)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

خوره اردشیر در شهر گور، فیروزآباد فارس و عدد طلایی

***

شارسان، شارستان،شهرسان یا شهرستان ِ خوره ی اردشیر
***

سوی پارس آمد ز ری نامجوی / برآسوده از رزم وز گفت وگوی -
 یکی شارسان کرد پر کاخ و باغ / بدو اندرون چشمه و دشت و راغ -
 که اکنون گرانمایه دهقان پیر/ همی خواندش "خوره ی اردشیر" -
 یکی چشمه بد بی کران اندروی / فراوان ازو رود بگشاد و جوی -
 برآورد زان چشمه آتشکده / بدو تازه شد مهر و جشن سده -
به گرد اندرش باغ و میدان و کاخ / برآورده شد جایگاه فراخ -
 چو شد شاه با دانش و فر و زور / همی خواندش مرزبان "شهرِ گور" -
 به گرد اندرش روستاها بساخت / چو آباد کردش کس اندر نشاخت -
................................................................................
پ ن: 
کاخ  و آتشکده و چشمه ی اردشیر – فیروز آباد یا شهر گور –
 با محاسبه، رعایت و اعمالِ عدد طلایی، "نسبتِ یک به سه"درارتفاعِ بنای کاخ-
 « نسبت ارتفاعِ قوسِ طاق، به ارتفاعِ پایه یا ستون زیر طاق، نسبت یک سوم به دو سوم تعبیه شده . ستون یا پایه، دو برابر ارتفاعِ قوسِ طاق ».
شایان ذکر ست،  عدد طلایی در ساخت آرامگاه کوروش در دو هزار و پانصد سال پیش و ارتباطِ هارمونیک آن، با "عدد طلایی" در آثارِ هنرمندان (بخصوص، هنر معماری قرن هجده و نوزده)  رعایت شده است.

 عدد طلایی اشاره داره به تناسب1/3 به 2/3 تقسیم بندی پوزیشن هر اثر هنری . که این مورد، در مقبره ی کوروش وهمه ی طاق و رواق و آستانه ی ورودی مساجد و کاروانسراها و حتی دروازه های کلیه ی ابنیه ایرانی (از جمله ایوان مداین و کاخ اردشیر فیروز آباد فارس و...) و کلیساها و کنیسه ها، از تناسب این عدد استفاده شده است.

بهادر امیرعضدی

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش ۹ )


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه –  ( بخش 9 )

***

نیایش، در شاهنامه، همواره بر بنیاد "مهر" آگینِ سپاسمندی و پاسداشت ِ توجه و حمایت ِ یزدانِ دادگر استوارست. نه بر "کاهِ روی آبِ" تمنّای بخشایشِ گناه و سیاهکاری.

 منش، روش، و کنش ِ سرداران و پهلوانان شاهنامه، بر سقف و ستون ِ راستی، خود باوری و اعتماد ِ به نفس بنا شده و بر همین مبنا، استغاثه، کرنش و لابه را بر نمی تابند.

***

گشتاسب پس از فایق آمدن از پس اژدها، و کشتن او، وضو می سازد و به نیایش دادار نیکی دهش می نشیند:

 چو تنگ اندر آمد بران اژدها / همی جست مرد جوان زو رها -

 سبک خنجر اندر دهانش نهاد / ز دادار نیکی دهش کرد یاد -

 به شمشیر برد آن زمان دست شیر / بزد بر سر اژدهای دلیر -

 همی ریخت مغزش بران سنگ سخت / ز باره درآمد گو نیکبخت -

 بکند از دهانش دو دندان نخست / پس آنگه بیامد سر و تن بشست -

 خروشان بغلتید بر خاک بر / به پیش خداوند پیروزگر -

 کجا داد آن دستگاه بزرگ / بران گرگ و آن اژدهای سترگ -


بهادر امیرعضدی

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش ۸ )


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه –  ( بخش 8 )

***

نیایش، در شاهنامه، همواره بر بنیاد "مهر" آگینِ سپاسمندی و پاسداشت ِ توجه و حمایت ِ یزدانِ دادگر استوارست. نه بر "کاهِ روی آبِ" تمنّای بخشایشِ گناه و سیاهکاری.

 منش، روش، و کنش ِ سرداران و پهلوانان شاهنامه، بر سقف و ستون ِ راستی، خود باوری و اعتماد ِ به نفس بنا شده و بر همین مبنا، استغاثه، کرنش و لابه را بر نمی تابند. 

***

فرانک، مادر فریدون ، پس از پیروزی فریدون بر ضحاک،  وضو می سازد و به نیایش جهانداور  می پردازد:

 فرانک نه آگاه بد زین نهان / که فرزند او شاه شد بر جهان -

 ز ضحاک شد تخت شاهی تهی / سرآمد برو روزگار مهی -

 پس آگاهی آمد ز فرخ پسر / به مادر که فرزند شد تاجور -

 نیایش کنان شد سر و تن بشست / به پیش جهانداور آمد نخست - 

نهاد آن سرش پست بر خاک بر / همی خواند نفرین به ضحاک بر -

 همی آفرین خواند بر کردگار  /برآن شادمان گردش روزگار -  


بهادر امیرعضدی