برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سودابه از سه دیدگاه، دختر، همسر، دلباخته - بخش اول، دختر
***
در شاهنامه، رستم بارز ترین چهره ی چند وجهی مردان ایرانی ست، و سودابه، بارز ترین چهره ی چند وجهی زنان شاهنامه.
***
سودابه، در قامت ِ دختری آینده نگر، طغیانگر و بی وفا به پدر.
شاه هاماوران به دخترش سودابه از خواستگاری کیکاووس از او می گوید.
سودابه ی آینده نگر:
مرا پشت گرمی بد از خواسته/به فرزند بودم دل آراسته-
به من زین سپس جان نماند همی/وگر شاه ایران ستاند همی/
همی خواهد از من که بیکام من/ببرد دل و خواب و آرام من-
چه گویی تو اکنون هوای تو چیست/بدین کار بیدار رای تو چیست-
بدو گفت سودابه زین چاره نیست/ازو بهتر امروز غمخواره نیست-
کسی کاو بود شهریار جهان/بروبوم خواهد همی از مهان-
ز پیوند با او چرایی دژم/کسی نشمرد شادمانی به غم-
بدانست سالار هاماوران/که سودابه را آن نیامد گران-
واکنش ِ شاه هاماوران در برابر درخواست کیکاووس
سودابه دختری طغیانگر:
بدینگونه با او همی چاره جست/نهان بند او بود رایش درست-
مگر شهر و دختر بماند بدوی/نباشدش بر سر یکی باژجوی-
بدانست سودابه رای پدر/که با سور پرخاش دارد به سر-
به کاووس کی گفت کاین رای نیست/ترا خود به هاماوران جای نیست-
ترا بیبهانه به چنگ آورند/نباید که با سور جنگ آورند-
ز بهر منست این همه گفتوگوی/ترا زین شدن انده آید بروی
ز بربرستان چون بیامد سپاه/به هاماوران شاددل گشت شاه-
گرفتند ناگاه کاووس را/چو گودرز و چون گیو و چون طوس را-
چو کاووس بر خیرگی بسته شد/به هاماوران رای پیوسته شد-
بدان دژ فرستاد کاووس را/همان گیو و گودرز و هم طوس را-
چو سودابه پوشیدگان را بدید/ز بر، جامهٔ خسروی بردرید-
به مشکین کمند اندرآویخت چنگ/به فندقگلان را بخون داد رنگ-
بدیشان چنین گفت کاین کارکرد/ستوده ندارند مردان مرد-
چرا روز جنگش نکردند بند/که جامهاش زره بود و تختش سمند-
همی تخت زرین کمینگه کنید/ز پیوستگی دست کوته کنید-
فرستادگان را سگان کرد نام/همی ریخت خونابه بر گل مدام-
بهادر امیرعضدی