برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش دهم"


961127 - 951027

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش دهم"

***

 چنین گفت خرم دل رهنمای / که خوبی گزین زین سپنجی سرای -

 بنوش و بناز و بپوش و بخور / ترا بهره اینست زین رهگذر - 

سوی آز منگر که او دشمنست / دلش بردهٔ جان آهرمنست - 

نگه کن که در خاک جفت تو کیست / برین خواسته چند خواهی گریست -


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش نهم"

961126 - 951025

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش نهم"

***

سیاوش، آز زندگی خودش را نقدمیکند:

 چو گیتی تهی ماند از راستان / تو ایدر ببودن مزن داستان - 

ز خاکیم و باید شدن زیر خاک / همه جای ترسست و تیمار و باک -

 تو رفتی و گیتی بماند دراز / کسی آشکارا نداند ز راز -

 جهان سر به سر عبرت و حکمت‌ست / چرا زو همه بهر من غفلت‌ست - 

چو شد سال برشست و شش چاره جوی / ز بیشی و از رنج برتاب روی -

 تو چنگ فزونی زدی بر جهان  / گذشتند بر تو بسی همرهان -

 چو زان نامداران جهان شد تهی / تو تاج فزونی چرا برنهی - 


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش هشتم"

961123

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش هشتم"

***

 ازین راز جان تو آگاه نیست / بدین پرده اندر ترا راه نیست  -

 همه تا در آز رفته فراز / به کس بر نشد این در راز باز -

 برفتن مگر بهتر آیدش جای / چو آرام یابد به دیگر سرای -

 دم مرگ چون آتش هولناک / ندارد ز برنا و فرتوت باک -


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش ششم"

961121 -951021

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش ششم"

***

چو از شاه بنشنید زال این سخن / ندید ایچ پیدا سرش را ز بن  -

 بدو گفت شاهی و ما بنده‌ایم / به دلسوزگی با تو گوینده‌ایم -

 از اندیشه دل را بپرداختم / سخن آنچ دانستم انداختم -

 « نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت / نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت » -

 « به پرهیز هم کس نجست از نیاز / جهانجوی ازین سه نیابد جواز » - 


بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش پنجم"

961120 - 951017

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش پنجم" 

***

شاید "معلوم" ترین پاسخ برای رسیدن به راز آز، همانا رهنمون بهرام گودرز و رسیدن به بن بست یا درِ بسته ی یک "مجهول" باشد . 


بهرام سخن از راز آز میگوید: 

به تو داد یک روز نوبت پدر / سزد گر ترا نوبت آید بسر - 

چنین است و رازش نیامد پدید / نیابی به خیره چه جویی کلید -

 "در بسته" را کس نداند گشاد / بدین رنج عمر تو گردد بباد - 


مثلی ست که:

 بی رنگی نیز، خود رنگی ست.

 و شاید رسیدن به بی سرانجامی نیز خود سرانجامی باشد ناگزیر.


بهادر امیرعضدی