برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مرگ، جبر ِ زندگی - بخش (10) - قباد کاوه، شکارگر و صیاد مرگ
***
قباد کاوه:
کسی زنده بر آسمان نگذرد/شکارست و مرگش همی بشکرد-
***
مرگ، جبر زندگی ست. زندگی، شکار مرگ ست (جز مرگ را کس ز مادر نزاد) و برگزیدن مرگ، اختیار ِ زندگی.
در شاهنامه، این برخی از پهلوانان و شاهانند که شکارگر مرگ می شوند
***
قباد کاوه، شکارگر و صیاد مرگ
***
نگه کن که با قارن رزم زن/چه گوید قباد اندران انجمن-
بدان ای برادر که تن مرگ راست/سر رزم زن سودن ترگ راست-
ز گاه خجسته منوچهر باز/از امروز بودم تن اندر گداز-
کسی زنده بر آسمان نگذرد/شکارست و مرگش همی بشکرد-
یکی را برآید به شمشیر هوش/بدانگه که آید دو لشگر به جوش-
تنش کرگس و شیر درنده راست/سرش نیزه و تیغ برنده راست-
یکی را به بستر برآید زمان/همی رفت باید ز بن بی گمان-
و بدینسان، قباد کاوه بیم و باک از مرگ را بر نمی تابد و به "اختیار"، جبر ِ مرگ را به هیچ می گیرد:
بگفت این و بگرفت نیزه به دست/به آوردگه رفت چون پیل مست-
بهادر امیرعضدی