برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
(۸۱) - مترادف ِ اصطلاح ِ "از ماست که بر ماست" در شاهنامه ی فردوسی
***
در پادشاهی نوذر:
سخن رفتشان یک به یک همزبان / که از ماست بر ما بد آسمان -
دارای داراب به سپاهیانش:
چو دارا ز ایران به کرمان رسید/دو بهر از بزرگان لشکر ندید-
چنین گفت دارا که هم بیگمان / ز ما بود بر ما بد آسمان -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
(۸۰) - اصطلاح ِ " با حلوا حلوا گفتن، دهن شیرین نمی شه" در شاهنامه ی فردوسی
***
کسی گوید آتش، زبانش نسوخت / به چاره بَد از تن بباید سِپوخت* -
..........................................................................................
پ ن:
* سپوخت، سپوختن، سفتن، سوراخ کردن، بر طرف کردن، زدودن، درنگ کردن به تاخیر انداختن، رفع کردن، درمان کردن. که اینجا مراد زدودن ست.
در جایی دیگر از شاهنامه:
همان زخم گاهش فرو دوختند/به دارو همه درد بسپوختند (درمان کردند).
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
(۷۹) - اصطلاح ِ "تا پول داری رفیقتم ..." در شاهنامه ی فردوسی
***
همه بنده ی سیم و زرند و بس/ کسی را نباشند فریاد رس -
بهادر امیرعضدی
و.ک(125)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
گلایه ی فردوسی از مرگ فرزندش
***
مرا سال بگذشت برشست و پنج/نه نیکو بود گر بیازم به گنج-
مگر بهره بر گیرم از پند خویش/بر اندیشم از مرگ فرزند خویش-
مرا بود نوبت برفت آن جوان/ز دردش منم چون تن بیروان-
شتابم همی تا مگر یابمش/چویابم به بیغاره بشتابمش-
که نوبت مرا به بیکام من/چرا رفتی و بردی آرام من-
ز بدها تو بودی مرا دستگیر/چرا چاره جستی ز همراه پیر-
مگر همرهان جوان یافتی/که از پیش من تیز بشتافتی-
جوان را چو شد سال برسی و هفت/نه بر آرزو یافت گیتی برفت-
همیبود همواره با من درشت/برآشفت و یکباره بنمود پشت-
برفت و غم و رنجش ایدر بماند/دل و دیدهٔ من به خون درنشاند-
کنون او سوی روشنایی رسید/پدر را همی جای خواهد گزید-
برآمد چنین روزگار دراز/کزان همرهان کس نگشتند باز-
همانا مرا چشم دارد همی/ز دیر آمدن خشم دارد همی-
ورا سال سی بد مرا شصت و هفت/نپرسید زین پیر و تنها برفت-
وی اندر شتاب و من اندر درنگ/ز کردارها تا چه آید به چنگ-
روان تو دارنده روشن کناد/خرد پیش جان تو جوشن کناد-
همیخواهم از کردگار جهان/ز روزی ده آشکار و نهان-
که یکسر ببخشد گناه مرا/درخشان کند تیره گاه مرا –
و.ک(125)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
بهرام چید، در شاهنامه ی فردوسی
***
خسرو پرویز از روی هم انباشته شدن کشته شده های رومی سپاهش در نبرد با بهرام چوبینه، تلی از جسد ساخته شد که بهرام چید نامیده شد:
ز بس کشته اندر میان سپاه/بماندند بر جای بربسته راه-
ازان رومیان کشته شد لشکری/هرآنکس که بود از دلیران سری-
دل خسرو از درد ایشان بخست/تن خسته زندگان راببست-
همه کشتگان رابهم برفکند/تلی گشت برسان کوه بلند-
همیخواندندیش بهرام چید/ببرید خسرو ز رومی امید-
همیگفت اگر نیز رومی دو بار/کند همی برین گونه بر کارزار-
جهان را تو بیلشکر روم دان/همان تیغ پولاد را موم دان-
بهادر امیرعضدی