بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 5 - گیو از زبان تخوار
***
گیو از زبان تخوار، مباشر فرود:
بدو گفت کین اژدهای دژم / که مرغ از هوا اندر آرد بدم -
که دست نیای تو پیران ببست / دو لشکر ز ترکان بهم برشکست -
بسی بیپدر کرد فرزند خرد / بسی کوه و رود و بیابان سپرد -
پدر نیز ازو شد بسی بیپسر / بپی بسپرد گردن شیر نر -
بایران برادرت را او کشید / بجیحون گذر کرد و کشتی ندید -
وراگیو خوانند پیلست و بس / که در رزم دریای نیلست و بس -
زره گیو:
سلیح سیاوش بپوشد بجنگ / نترسد ز پیکان تیر خدنگ -برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(94) - اصطلاح ِ "خسته نباشی" در شاهنامه ی فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
اصطلاح خسته نباشی:
برفتند گردان همه پیش گیو/که یزدان سپاس ای سپهدار نیو-
که اسپ است خسته "تو خسته نهای"/توان شد دگر بار بسته نهای-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(93) - اصطلاح ِ "مرد نیستم اگر ...." در شاهنامه ی فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
اصطلاح "مرد نیستم اگر ....".
***
فرود به تخوار، در مواجهه با ریونیز:
بدو گر کند باد کلکم گذار/اگر زنده ماند "به مَردَم مدار"-
به تیر اسپ، بیجان کنم گر سوار/چه گویی تو ای کار دیده تخوار-
چو از دور نزدیک شد ریونیز/بزه برکشید آن خمانیده شیز-
ز بالا خدنگی بزد بر برش/که بر دوخت با ترگ رومی سرش-
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز/بخاک اندر آمد سر ریونیز-
اسفندیار به ارجاسب می گوید، کسی گفته ست، اسفندیار سر آن دارد که به کین خواهی سی و شش برادر و پدر بزرگش لهراسب، بر رویین دژ بتازد و کین خود را از ارجاسب بستاند.
یکی گفت کاسفندیار از پدر/پرآزار گشت و بپیچید سر-
دگر گفت کو از دژ گنبدان/سپه برد و شد بر ره هفتخوان-
که رزم آزماید به توران زمین/بخواهد به "مردی" ز ارجاسپ کین-
ارجاسب در پاسخ به اسفندیار، (مرد نیستم اگر "مرغان هوا" بتوانند به رویین دژ رخنه و رسوخ کند):
بخندید ارجاسپ گفت این سخن/نگوید جهاندیده مرد کهن-
اگر کرکس آید سوی هفتخوان/مرا اهرمن خوان و مَردَم مخوان-
بهادر امیرعضدی
و.ک(109,2)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***ریزه کاری ِ ظریف و مینیاتوری ِ نابِ فردوسی- گستاخی بیژن
***
جلوه ی ریزه کاری ظریف و مینیاتوری ِ نابِ فرزانه ی طوس، فردوسی بزرگ، در کنایه زدن برخورنده ی بیژن به پدرش گیو و از کوره در رفتن گیو از گستاخی پسرش بیژن.*** بیژن به گیو در مصافش با فرود سیاوش، به گفتار پیشین گیو، (چو پیش آید این روزگار درشت/ترا روی بینند، بهتر که پشت)، کنایه می زند:
بر گیو شد بیژن شیر مرد/فراوان سخنها بگفت از نبرد-
که ای باب شیراوژن تیزچنگ/کجا پیل با تو نرفتی بجنگ-
........................
پ ن:
بیژن در برهه ای نیز چنین گفته ست:
وگر خیزد اندر جهان رستخیز/نبیند کسی پشتم اندر گریز-
وگر جنگ سازند مر جنگ را/همیشه بشویم بخون چنگ را-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (65) - پند رستم به کیخسرو
***شب تیره سازیم با جام می/چو روشن شود بشمرد روز پی-
بهادر امیرعضدی