برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(87) - اصطلاح ِ " خود کرده را تدبیر نیست" در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

 (87) -  اصطلاح ِ " خود کرده را تدبیر نیست" در شاهنامه ی فردوسی.

***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***

تعبیری دیگر از خود کرده را تدبیر نیست.

***

گرد آفرید به سهراب: 

نباشی بس ایمن به بازوی خویش/خورد گاو نادان ز پهلوی خویش-

و
درختی که پروردی آمد به بار / بیابی هم اکنون برش در کنار -
اگر بار خارست خود کشته ای / و گر پرنیان ست خود رشته ای -  

و

چه بادافره‌ست این برآورده را/چه سازیم درمان خودکرده را -


بهادر امیرعضدی

(86) - اصطلاح ِ "خدا روزیت رو جایی دیگه حواله کنه" در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

(86) -  اصطلاح ِ "خدا روزیت رو جایی دیگه حواله کنه" در شاهنامه ی فردوسی.

***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه

***
خدا روزیت رو جایی دیگه حواله کنه:

چو سهراب را دید بر پشت زین/چنین گفت کای شاه ترکان چین-


گرد آفرید به سهراب:

چرا رنجه گشتی کنون بازگرد/هم از آمدن هم ز دشت نبرد-

بخندید  و او را به افسوس گفت/که ترکان ز ایران نیابند جفت-

چنین بود و روزی نبودت ز من/بدین درد غمگین مکن خویشتن-


بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۱) - پاسخ پند آموز افراسیاب، به نامه ی کیکاووس

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۱) - پاسخ پند آموز افراسیاب، به نامه ی کیکاووس
***
پاسخ پند آموز افراسیاب در پاسخ به نامه ی کیکاووس:

چو آگاهی آمد به افراسیاب/سرش پر ز کین گشت و دل پرشتاب-
فرستاد پاسخش کاین گفت‌وگوی/نزیبد جز از مردم زشت خوی-
ترا گر سزا بودی ایران بدان/نیازت نبودی به مازندران-
چنین گفت کایران دو رویه مراست/بباید شنیدن سخنهای راست-
که پور فریدون نیای من‌ست/همه شهر ایران سرای من‌ست-
و دیگر به بازوی شمشیرزن/تهی کردم از تازیان انجمن-
به شمشیر بستانم از کوه تیغ/عقاب اندر آرم ز تاریک میغ-
کنون آمدم جنگ را ساخته/درفش درفشان برافراخته-
فرستاده برگشت مانند باد/سخنها به کاووس کی کرد یاد-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۰) - نامه ی پند آموز کیکاووس به افراسیاب

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۰) - نامه ی پند آموز کیکاووس به افراسیاب
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
نامه ی پند آموز کیکاووس به افراسیاب:

چو نامه بر شاه ایران رسید/بران گونه گفتار بایسته دید-
ازیشان پسند آمدش کارکرد/به افراسیاب آن زمان نامه کرد-
که ایران بپرداز و بیشی مجوی/سر ما شد از تو پر از گفت‌وگوی-
ترا شهر توران بسندست خود/به خیره همی دست یازی ببد-
فزونی مجوی ار شدی بی‌نیاز/که درد آردت پیش رنج دراز-
ترا کهتری کار بستن نکوست/نگه داشتن بر تن خویش پوست-
ندانی که ایران نشست من‌ست/جهان سر به سر زیر دست من‌ست-
پلنگ ژیان گرچه باشد دلیر/نیارد شدن پیش چنگال شیر-

بهادر امیرعضدی

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۱۲ - کمین ساختن در جنگ

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۱۲ - کمین ساختن در جنگ

***

کمین، شگرد (تاکتیک) ِ جنگی شاه هاماوران ست. ایرانیان ترفند کمین را بر نمی تابند و زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی.(( نه مردی بود چاره جستن به جنگ ))
ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.
***
نامه ی رستم به شاه هاماوران:

یکی نامه بنوشت با گیر و دار/پر از گرز و شمشیر و پرکارزار-
که بر شاه ایران کمین ساختی/بپیوستن اندر بد انداختی-
نه مردی بود چاره جستن به جنگ/نرفتن به رسم دلاور پلنگ-
که در جنگ هرگز نسازد کمین/اگر چند باشد دلش پر ز کین-
 اگر شاه کاووس یابد رها/تو رستی ز چنگ و دم اژدها-
 وگرنه بیارای جنگ مرا/به گردن بپیمای هنگ مرا-

 فرستاده شد نزد هاماوران/بدادش پیام یکایک سران-

 چو پیغام بشنید و نامه بخواند/ز کردار خود در شگفتی بماند-
 چنین داد پاسخ که کاووس کی/به هامون دگر نسپرد نیز پی-
 تو هرگه که آیی به بربرستان/نبینی مگر تیغ و گرز گران-
 همین بند و زندانت آراستست/اگر رایت این آرزو خواستست-


 چو بشنید پاسخ‌گو پیلتن/دلیران لشکر شدند انجمن-
 سوی راه دریا بیامد به جنگ/که بر خشک بر بود ره با درنگ-